خانه عناوین مطالب تماس با من

لیلیت

لیلیت

پیوندها

  • روزنوشتهای یک بز کوهی شاد
  • افروز افرود
  • عموی مهربون
  • ترمه
  • مگهان
  • سیمای
  • رویا - بلاگ اسکای
  • پیچ و مهره
  • بعد از سی - یلدا
  • آهویی که می نویسد- ریما
  • بر بال زندگی عاشقانه میرقصم – سیندی
  • من و خاطراتم- مهدیه ماه
  • بودای مقدس
  • انارستان - فرزانه
  • شادمانه
  • یادداشتهای یک دهه چهلی- آذر
  • بهسا
  • امیر حسین
  • خاطرات مهاجرت - لیلا
  • بحران های من
  • سفرنامه علی
  • خاطرات یک ماهی - تارا
  • خوب یا بد - سحر
  • من و همسرم در اروپا- امی
  • یه خورشید درخشان- سهیلا
  • نیما و شعرهایش
  • l'm here
  • امروز لی لی چی میخونه
  • کتابهایی که میخوانیم - پروانه اسماعیل زاده
  • ساده - مریم
  • عقاید یک گرگ ( معرفی کتاب )
  • معرفی کتاب - فرانک
  • یک کلاهبردار کوچک -
  • توت فرنگی روی خامه - لاله
  • عامر خان
  • نیمه دوم زندگی یک زن- ماهی
  • قلب من - احمد
  • روزانه های زیتون
  • چی بپوشیم
  • رگبار
  • شیشه
  • سفر ، همراه و همگام با باد
  • بهترین زندگی - فرشته
  • ماهی
  • زندگی در پیش رو ... سمر
  • توت فرنگی
  • باغ دارو
  • کیهان
  • خوشگذرونی توی آشپزخونه - شبنم جون
  • فاطمه ( البا)
  • نگاررررر
  • نوشته های گاه و بی گاه - مریم

ابر برجسب

مهاجرت بعد از پنجاه سالگی مهاجرت

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • ای نوشته های روی دیوار ، ای خنده و گریه های بسیار ، بدرود،بدرود...
  • این انسان دو پا ...
  • تربچه نقلی و بهار ...
  • شور زندگی
  • نرود میخ آهنین در سنگ ...
  • من و خاک و خل اینجا ... یهویی
  • صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن ، دور فلک درنگ ندارد شتاب کن ...
  • خیریه
  • نخود نخود ، هر که رود خانه ی خود ...
  • شنبه تون نیک ... مجلس عروسی پسرم !

نویسندگان

  • لیلیت 131

بایگانی

  • اسفند 1394 7
  • بهمن 1394 12
  • دی 1394 8
  • آذر 1394 8
  • آبان 1394 10
  • مهر 1394 12
  • شهریور 1394 15
  • مرداد 1394 19
  • تیر 1394 18
  • خرداد 1394 11
  • اردیبهشت 1394 11

تقویم

اسفند 1394
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29

جستجو


آمار <stats> @caption 119776 </stats> : 119776 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • دعا یت میکنم جانا ... یکشنبه 22 آذر 1394 16:20
    روح خداوند بر من است ... خداوند مرا برگزید تا مژده رحمت او را به بی نوایان رسانم ، او مرا فرستاد تا رنج دیدگان را تسلی بخشم و رهایی را به اسیران و بینایی را به نابینایان هدیه کنم ، مظلومان را آزاد سازم و بشارت دهم که زمان آن فرا رسیده که خداوند انسان را مورد لطف خود قرار دهد ... لوقا 4 : 18-19 خداوندم امشب برای تمام...
  • سوار بر موجهای سینوسی ... سه‌شنبه 17 آذر 1394 14:48
    جامعه مون پر شده از نل ، سباستین و هاچ های کوچولویی که بدون هیچ تقصیری از وجود یکی از والدینشون زیر سقف خونه محروم شده اند . اگه از خودشون بپرسی قطعا بهتون میگن که چقدر از توجه دلسوزانه ی اطرافیان منزجرند و از این قسم قضیه حتی بیشتر از ناقص شدن خانواده شون رنج میبرند ولی هر چقدر هم که قسی القلب باشیم نمیتونیم نادیده...
  • در آرزوی دیژون یکشنبه 8 آذر 1394 14:43
    خیلی وقته میخوام بهش زنگ بزنم ، اختلاف ساعت رو نمیشه ندیده گرفت ، باید صبر کنم تا یکشنبه ها که نمیدونم چرا همیشه سرم غلغله ست و هی یادم میره . امروز پشت سیستم منتظر بودم یه فایل حجیم رو دریافت کنم و مثل همیشه با اینترنت نفتی اینجا که پت پت میکرد حرص میخوردم که یادش کردم . شماره اش رو گرفتم ، گوشی رو که برداشت اولین...
  • لاف عشق و گله از یار ؟ زهی لاف گزاف ، عشقبازان چنین مستحق هجرانند چهارشنبه 4 آذر 1394 15:33
    توی این کلانشهر فقط من هستم و یار ( از این قشنگتر هم میشه ؟) اگه شماها نبودین و کامنتهای امیدبخش و تسلی دهنده تون ، کارم زار بود ... دست تک تکتون رو میبوسم و ممنونم از اینکه تنهام نگذاشتین . یارجان تماس گرفتند و فرمودند : نری خونه ، خودم میام دنبالت ! یعنی اینقدر این پسر ماهه که تا ته قضیه رو حدس میزنه و میدونه امروز...
  • ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی از بام ما سه‌شنبه 3 آذر 1394 09:18
    به یار میگم : هیچ حسی بدتر از این نیست که ببینی بچه ات با ذوق و شوق داره وسایلش رو جمع میکنه تا از پیشت بره ... میگه : اصلا اینجوری به قضیه نگاه نکن ! اتفاقا خیلی حس خوشایندیه که میبینی زندگی داره روال طبیعیش رو طی میکنه ، پسرت تحصیلاتش تموم شده ، سربازیش رو به پایان رسونده ، داره میره که در کنار عشقش باشه و مرحله ی...
  • ای روزهای زیبا ، ای فکرهای فردا پنج‌شنبه 28 آبان 1394 09:30
    میرداماد شهرزاد سپانلو رو گوش میکنم و این فکر توی سرم چرخ میزنه که چرا با وجودیکه روزهای آخر دومین ماه پاییزه ، هوا همچنان دم و خفقان آوره و نمیشه بدون کولر سر کرد ؟ گو اینکه ساعات کمتری در شبانه روز صدای قارقارکی اش رو میشنویم ولی همچنان هست ... از پاییز هم که فقط مگسهای سمجش نصیب مون شده و اسمش ! وگرنه چیزی تحت...
  • وقتی که عاشق هستی سه‌شنبه 26 آبان 1394 18:13
    دختران کوبانی عاشق بودند ، میدانم ... که وقتی عاشق هستی قدرت و اراده ای ماورایی می یابی . زمین و زمان برایت زیباترست ، حتی در میدان جنگ ... وقتی که عاشقی ، بوها ، رنگها ، تابش خورشید ، همه با قبل متفاوتند حتی خرمالو فراموش میکند گس بودن را . عاشقی را با بوی باروت تجربه کردم ، در شلمچه ... میان آمبولانسی که هرگز با...
  • پاریس یکشنبه 24 آبان 1394 13:05
    قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین میترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این صبح خیلی زود به محل کارم رسیدم و اینقدر درگیر بودم که نیم نگاهی هم به ایمیلها و صفحه ی اول روزنامه ها و جار و پیشخوان ننداختم تا ساعت 5 عصر که به خونه برگشتم . طبق عادت و برای اینکه ببینم از پسرک راه...
  • B.B پنج‌شنبه 21 آبان 1394 10:27
  • یار ... چهارشنبه 20 آبان 1394 17:19
    زیباترین کلمه ای که میتونه حق مطلب در مورد کسی که بخش مهمی از وجودمونه رو ادا کنه چیه ؟ میگم بخش مهم وجودمون چون میتونیم بدون دستها و پاها و حتی چشمهامون زندگی کنیم ولی بدون قلب نمیتونیم ... پس منظورم کسیه که نقشش به اندازه ی قلب ضروری باشه برای ادامه ی زندگی ... تازگیها به این نتیجه رسیدم که " یار " خیلی...
  • تعامل بیشتر در تلگرام ! سه‌شنبه 19 آبان 1394 14:38
    از آنجاییکه خیلی از همکارامون باید همیشه آن کال باشند ، یه گروه تلگرامی براشون ایجاد شد و از اینطریق پیامهایی که جنبه ی عمومی داره براشون ارسال میکنم . اسم گروه هم دقیقا اسم اداره مون هست . دیشب درست وقتی داشتم پیام مهمی رو براشون ارسال میکردم متوجه شدم یکی از همکارها لفت داد . تا به حال بارها پیش آمده بود که این...
  • بیشعوری دوشنبه 18 آبان 1394 17:45
    کتابش رو خوندین ؟! چندی پیش مسیح - ع - نژاد یه فیلم ١٥ ثانیه ای از خودش آپلود کرده بود در اینستا ، اینقدر زیر کپشن قشنگش ملت کامنتهای دری وری گذاشته بودند که دلم به هم اومد ... از همه چی گذشته ، تا کسی رو توی اینستاگرام فالو نکنی که خودبخود پیجش نمیپره بیاد بغل آدم ! موجود ناحسابی ، به هر دلیلی از طرف خوشت نمیاد غلط...
  • بهانه های ساده ی خوشبختی پنج‌شنبه 14 آبان 1394 09:28
    پسرک راه دورم نمیتونه خوشحالیش رو مخفی کنه و روزی ده بار تکست میده و از خوبی و مزایای مهاجرت مینویسه ( مثل اینه که بخواد ما رو با وعده ی قاقا لی لی فریب بده !) غافل از اینکه اگه مصمم به رفتن شده ایم به خاطر اوست و نه کشوری که درش زندگی میکنه ! وقتی خودش در دو قدمی اقامت کانادا بود ، یه لگد زد زیر همه چیز و نتونست -...
  • برای شمایی که در دوران طلایی _ نقره ای عقد به سرمیبرید : شنبه 9 آبان 1394 09:53
    این یادداشت رو در جواب پست یکی از دخترای گلم نوشتم ، بعد تصمیم گرفتم عمومیش کنم به این نیت که شاید تذکره ای باشه برای بازنگری در رابطه با خانواده ای که به تازگی عضویتش روپذیرفتیم : دخترم ! اگر خوب مطالبی که نوشتی مرور کنی میبینی هیچ نگته ی قابل تاملی که به قهر کردن بیارزد درش دیده نمیشه ! ولی الان در دوره ای به سر...
  • جاست نون پنیر... پنج‌شنبه 7 آبان 1394 08:10
    الا یا ایهالساقی ! اگه پست جدید نذارید پشت تون باد میخوره و اونوقت هر بار به بهانه ای نوشتن رو به تعویق میندازید ... این اتفاقی بود که طی هفته ی گذشته دستم رو گرفته بود و نذاشت بیام زمین ادب ببوسم و عرض ارادت کنم به دوستان گل وبلاگستانم:) سه روز تعطیلی هفته ی گذشته فرصت خوبی بود که به کارهای عقب افتاده برسم ولی مگر...
  • عادت می کنیم ... چهارشنبه 29 مهر 1394 17:29
    مهر هم به آخر رسید و هوا خنک نشد . ولی به هر حال عادت کردیم ... عادت کردیم به اینکه مثل بقیه ی استانهای کشورمون نباشیم ، که برگریزان رو تجربه نکنیم ، نفهمیم بارون پاییزی یعنی چی ، ندونیم یخ کردن گوشها و شال گردن چه مزه ای داره ! این چند روزه مجال خوبی برای سفر هستش ولی چون جناب سروان روزهای آخر خدمت مقدس سربازی رو...
  • نان مقدس سه‌شنبه 28 مهر 1394 09:00
    اول همیشه شکوه داشتم از وبلاگ نویس هایی که به کامنتها پاسخ نمیدهند : وقت ندارید یا نظر خواننده ها برایتان اهمیت ندارد و یا اعتقادتان بر این است که این ارتباط را یک سویه نگاه دارید ، لطفا از همان ابتدا در پروفایلتان اعلام کنید ! به ویژه در بلاگ اسکای که پاسخ ها برای خواننده ایمیل نمیشود و هر کسی چیزی مینویسد مدام باید...
  • مهاجرت بعد از پنجاه سالگی - آری یا خیر شنبه 25 مهر 1394 17:27
    رطوبت ١٠٠٪ امروز رو بزنین تنگ گرمای ٤٠ درجه ، بعد میفهمین چرا عرب و عجم و معمم و مکلا و زن و مرد امروز پریده بودن و پر و پاچه ی هم رو مورد التفات قرار میدادند ... بعد توی این شرایط من سرما خورده بودم و سر و کله ام به هم پیچیده بود و از اونجاییکه اول هفته هیچجوری به هیشکی مرخصی نمیدم از جمله خودم ، رفتم سر کار و از اول...
  • آقایی که شما باشید ! پنج‌شنبه 23 مهر 1394 08:22
    همیشه به زنانگی خودم بالیده ام و مثل خیلی از زنان سرزمینم ، هرگز از جنسیتم شاکی نبوده ام . تازه اغلب اوقات مراتب تقدیر و تشکرم رو به خداوند عزیزم اعلام کرده ام که من رو زن آفریده ! بنظرم فقط یه زنه که میتونه همونطوری که لوند و فتانه ، خالص و مادرانه عشق بورزه و به موقعش هم جدی و سخت و انعطاف ناپذیر باشه . اما هیچکدوم...
  • سندرم قلب شکسته چهارشنبه 22 مهر 1394 18:21
    میدونستین دل شکستگی از نظر علمی واقعیت داره ؟ اصلا چیزی در مورد سندرم قلب شکسته شنیدین ؟ علایم این سندرم مشابه علایم حمله قلبیه : با شروع درد در سینه - تنفس کوتاه، درد ممتد و مزمن و بی تاب کننده در قفسه سینه تا حدی که حتی فکر میکنید میتونه مربوط به حمله قلبی باشه ... اینروزا هر وقت بهش فکر میکنم واقعا تمام این علائم...
  • جابجایی های بزرگ دوشنبه 20 مهر 1394 23:20
    ما راهی نداریم بجز اینکه : یا شغل و دفتر و دستک و کارو زندگیمون رو بر روی یه بوژی حمل کنیم به پایتخت ، یا خفه خوان بگیریم و اینقدر از بودن در این شهر نک و نال نکنیم و اوضاعمان را از اینی که هست سخت تر نکنیم ! چرا ، یک راه سومی هم هست و آن اینکه هر دویمان استعفا بدهیم و برگردیم به شهر دود زده ی خودمان که مثل ددی شوگر...
  • گاو مش حسن پنج‌شنبه 16 مهر 1394 08:32
    به خودم میگم : فصل عوض شده و برای همینه که اینهمه سرم شلوغه و این پیک کاری خیلی زود میگذره ... ولی کو ؟! الان نیمه ی ماه مهره و هنوز روزی دوازده ساعت کار روی سرم ریخته ، جوری که متوجه نمیشم چطوری ساعت ٧ عصر شد در حالیکه ساعت رسمی کارم ٤ هستش ! میرسم خونه و فقط دلم میخواد یه دوش بگیرم و پهن بشم روی کاناپه ولی بخاطر...
  • قدومش مبارک است پنج‌شنبه 9 مهر 1394 07:50
    درود و نور و مهر بر شما دوستان بی همتایم ازتون میخوام یه عالمه امواج مثبت روانه کنید برای یکی از دختران عزیزم که الان در بیمارستانه و داره تلاش میکنه تا یه مرد واقعی رو به این دنیا بیاره .... یه گل پسر که بی شک با وجود اون ، دنیا جای زیباتری برای زیستن خواهد بود . برای مادر و نوزاد هر دو دعا میکنم که به سلامت این...
  • زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست دوشنبه 6 مهر 1394 17:39
    مثل یک بازیگر تئاتر ( و نه سینما ) در زندگی نقشهای زیادی بازی کرده ام . گاهی سیندرلا بوده ام و گاه کوزت ... خیلی وقتها تنگدستانه زیسته ام و گاهی هم شاهانه ! چه روزها که از فرط سرخوشی با خود اندیشیده ام : از این بهتر هم ممکن است ؟! و چه شبها که از فرط اندوه چنان گریسته ام که هق هق و لرزش شانه ها یم تخت را به لرزه...
  • عصر پائیزی تکرار نشدنی یکشنبه 5 مهر 1394 18:24
    خونه رنگ و بوی پاییزی گرفته ، با اینکه دو تا کولر اسپیلت در جناحین خونه روشنند و توی سر و مغزشان میزنند ، از پنجره که بیرون را تماشا میکنی حال و هوا یه جوریه که دوست داری سرت رو بندازی پایین و مشق هات رو بنویسی .... جناب سروان تازه از فرودگاه و بدرقه عشقش برگشته خونه و حال و هوای دلش ابریه ... البته سابقه ی جدایی های...
  • نمیخورید زمانی غم وفاداران، ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید شنبه 4 مهر 1394 15:44
    تسلیت به کسانی که داشتند تدارک بازگشت عزیزانشون رو از مکه میدیدندو امروز در تدارک مراسم تدفینشون هستند ... اینروزها چیزی که خیلی شنیدم (دور از جان شما و آنها ) چشمشان کور بوده است ... شما هم شنیده اید بسیار از این دست ولی مگر ما کی هستیم که به خودمان اجازه بدهیم به اعتقادات کسی توهین کنیم ؟ هر کسی به هر دین و مذهب و...
  • کارما چهارشنبه 1 مهر 1394 16:23
    همسر دلبند میگه : چرا این خانوم مدیره اینقدر ذهنت رو مشغول کرده ؟ رفت که رفت ! این دیگه درگیری ذهنی داره ؟! میگم : خب داره ! وقتی میبینی از کسی که اینهمه ساله ولو دورادور ، میشناسی و فکر میکنی از خلقاتش مطلعی ، بازم رودست میخوری مشغولیت ذهنی نمیاره ؟! خانوم مدیر مالوف که خاطرتون هست ؟ کلی بهشبر خورده بود که ازش سوال...
  • مادر مرد ، از بس که جان ندارد سه‌شنبه 31 شهریور 1394 22:43
    درود و نور و عشق بر همگی امروز خیلی سر کار بودم ، در حدی که احساس میکنم مرده ام از بس که جان ندارم سیزده ساعت ورک شاپ و همه اش سر پا و بدو بدو ... ٧ صبح همسردلبند منو رسونده سر کار و هشت شب که اومد دنبالم دیگه روم نشد بگم کارمون تموم نشده ، سرمون انداختم پایین و بقیه ی نیروهام رو توی خاک و خون خودشون ول کردم و اومدم...
  • پلان آخر فیلم ... یکشنبه 29 شهریور 1394 18:28
    کاش وقتی خیلی خوش خوشانمان هست ، بریم فیلمهای غمناک ببینیم تا یادمون نره چه مشکلاتی گریبان انسان رو گرفته و میگیره ، و بر عکس : هر وقت خیلی غصه داریم و از زندگی ناامیدیم بریم سراغ فیلمهای رمانتیک پر رویای لوکس و لاکچری .... بعد همذات پنداری کنیم و فکر کنیم ما آرتیست فیلمیم ، بلکه برای دو ساعت هم که شده همه چی یادمون...
  • رفتار سازمانی پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 08:53
    دیروز ٨ تا ١٢ رو جلسه بودم ... نشستی که هشت نفر رئیس کل یکی پس از دیگری آمدند و افاضات فرمودند و رفتند . نفر اول که کل تر ! بود یک ساعت و نیم حرف زد ، بعدی که رده اش اندکی پایین تر بود یکساعت ، و بعدی ها به ترتیب کمتر و کمتر ! فکر کنم نقر آخر فقط یک ربع مهلت پیدا کرد ! همه شان را آب میکردی و قالب میزدی ، دو تا مدیر...
  • 131
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4
  • 5