ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
اول
همیشه شکوه داشتم از وبلاگ نویس هایی که به کامنتها پاسخ نمیدهند : وقت ندارید یا نظر خواننده ها برایتان اهمیت ندارد و یا اعتقادتان بر این است که این ارتباط را یک سویه نگاه دارید ، لطفا از همان ابتدا در پروفایلتان اعلام کنید ! به ویژه در بلاگ اسکای که پاسخ ها برای خواننده ایمیل نمیشود و هر کسی چیزی مینویسد مدام باید به پست مربوطه مراجعه کند تا از پاسخ نویسنده مطلع شود .
اما در هفته ای که گذشت وضعیتم به گونه ای بود که نتوانستم به کامنتهای شما عزیزان پاسخ دهم . همینجا عذر تقصیر میخواهم و مطمئنم این را حمل بر بی اعتنایی نمی کنید زیرا میدانید خاطر تک به تک شما تا چه اندازه برایم عزیز است و نوشته هایتان به اندازه ی حظی که از تماس تلفنی عزیزترین دوستانم میبرم برایم ارزشمند و لذتبخش است .
دوم
این روزها فضای شهر عرفانی ست ... به خصوص که تا پاسی از شب مردم به سوگواری مشغولند و صدای سنج و دمام دسته های عزادار که پیاپی از جلوی خانه عبور میکند مدام یادآوری میکند که هر قومیتی به شیوه ی خود این مراسم را برگزار میکنند .
از طرفی توزیع نذورات به طور پر رنگ ادامه دارد و امروز که همکاری باخنده تعریف میکرد برای یک ماه توی فریزر غذای نذری ذخیره کرده ، با خود فکر کردم :
وقتی در مراسم ختم به یاد متوفی کاممان را با یک خرما شیرین میکنیم ، برای شادی روحش دعا میکنم ولی آیا وقتی در ایام محرم اینهمه غذا به درب منازلمان می آورند دعایی برای صاحب مجلس میکنیم ؟ یادمان هست مسبب این همه مراسم و خرج دادن و بانی شدن چیست ؟
در همسایگی مان خانواده ای هست که بقدری روابطشان سخت گیرانه است که دخترشان به تنهایی اجازه خروج از منزل را ندارد و همیشه در معیّت مادر یا شخص ثالثی میتواند به انجام امور اجتماعیش بپردازد ولی در این ایام میتواند پاسی از شب رفته به خانه برگردد. دیشب که بخاطر سر و صدای رفت و آمدشان و درگیری پیدا نکردن کلیدها ی آپارتمانشان بدخواب شدم تا مدتها به حرفهای دخترک فکر میکردم که با خنده میگفت : توی این ایام خیلی از غیرمجازها مجاز میشود ...
اوج این مراسم ظهر عاشوراست. بعد از ظهر عاشورا با آن سکوت جامدش همیشه برای من اثر گذار بوده.
چه نوع تاثیری ؟ مثبت یا منفیش گویا نبود برایم ...
سلام
با تاخیر: عکس تون...
درود و نور و سپاس دوست خوب ...
اصلا نیاز به آی پی هم نیست....شما فقط یه شکایت ساده در دادگاه عمومی با عنوان بی احترامی و هتک حرمت توی فضای مجازی اانجام میدید....تازه اون شکایت رو هم لازم نیست خودتون بنویسید به اون افرادی که کارشون نوشتنه شکایته مراجعه کنید با مبلغ خیلی کمی براتون تنظیم میکنند....پیش خودمون بمونه پیاز داغشم زیاد میکنند...بعد دادگاه خودشون پرونده رو ارجاع میدند به پلیس فتا....پلیس فتا یه بار احضار میکنه برای پاره ای از توضیحات...بعد از توضیحات پسورد شما رو میگیرند و میگند تا اطلاع ثانوی لوگ این نکنید....بعد از شناسایی طرف و احضار فرد خاطی به پلیس و بازجویی....یه جلسه شما رو هم احضار میکنند....اونجا یا رضایت میدین یا نمیدین....اگه رضایت ندین پرونده میره دادگاه و بعد قاضی حکم طرف رو اعلام میکنه...
اما پیشنهاد من اینه که با دست پر برید....ااجازه بدید کامنت های متعدد در زمان های مختلف بزاره...
نظر من اینه که اگه چند نفر با این جور ادم ها برخورد کنند فکر نمیکنند که چون پشت مانیتور نشستند و کسی نمیبیندشون ، کسی هم نمیتونه پیداشون کنه !
توضیحا این که :
این کامنت رو دوستی در جواب سوالی که من در وبلاگشون پرسیدم نوشتند
و با خوندنش عزمم رو جزم کردم اون خانمی که با آی پی ١٠٠ کامنت میذاره ادب کنم ... بعد نگی که نگفتی
چقد دخترک با حرف آخرش آدمو ب تأمل میندازه.
ریا شده جز اصلی زندگیا. . .
درود و نور و مبارکباد بر تازه عروس نازنین
خوشحالم که اینجایی عزیزم ، بحث ریا نیست سردستی گرفتن همه ی چیزهاییست که برای خیلی ها جدی و حیاتیست ...
روابط سختگیرانه یا روح را میمیراند و عزت نفس را می کشد یا برعکس فرد در هر فرصتی مانند آتش زیر خاکستر شعله می کشد به هوای نفسی رهایی
پ.ن: با نظرتون درخصوص کامنت ها موافقم زیاد! وب های زیادی می خونم که نویسنده های خوبی دارند ولی به علت پاسخ ندادن به کامنت ها گذاشتن نظر براشون رو بیهوده می دونم. ارتباط قطعا باید دوطرفه باشه وگرنه تو دفتر خاطراتمون می نوشتیم!
درود و نور و مهر بهسا جان
در زمینه ی دفتر خاطرات باهات موافقم!
اگر بنا نیست جواب داده بشه باغیر فعال کردن قسمت نظرات ، وقت خواننده ها رو تلف نکنیم ولی گاهی قصد بر عدم پاسخگویی نیست ولی شرایط غیر مترقبه ای رخ میده شبیه آنچه در این چند روز اخیر مرا گرفتار کرده بود ...
سلام
چه خوب گفتین که یاد صاحب مجلس باشیم.
امیدوارم هر کس به واقعیتی اعتقاد داره برای زنده نگهداشتن اون ثابت قدم باشه رضوان عزیز...
سلام /
برچسب ... متاسفانه یک عده یک برچسب می کنن تحت عنوان "محرم، صفر، نذری، عزاداری، اشک ریختن" بعد این برچسب را می زنن روی هر کاری که دلشان بخواهد و توجیهش میکنند!
صدای بلند بلندگوها و طبل ها که آسایش مردم را تا نیمه های شب از بین می برد دیگر اسمش مردم آزاری نیست ... می شود ثواب
بستن خیابان ها به بهانه ایجاد هیئت و دسته و پخش نذری و ماندن مردم در ترافیک دیگر اسمش پایمال کردن حق الناس نیست و می شود ثواب
و
و
و
نمی دانم چرا آنکه 11 ماه سال کلاه مردم را بر می دارد با خود فکر می کند با ده شب دیگ بار گذاشتن و غذا دادن به خلق الله می شود همه آن 11 ماه دیگر را تصفیه کرد!!
داد و ستدی است میانشان با خدایشان ... بده بستانی عجیب ...
«ــ دریغا
ایکاش ایکاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
درکار درکار درکار
میبود!» ــ
شاید اگرت توان ِ شنفتن بود
پژواک ِ آواز ِ فروچکیدن ِ خود را در تالار ِ خاموش ِ کهکشانهای ِ
بیخورشیدــ
چون هُرَّست ِ آوار ِ دریغ
میشنیدی:
«ــ کاشکی کاشکی
داوری داوری داوری
درکار درکار درکار درکار...»
اما داوری آن سوی در نشسته است، بیردای شوم ِ قاضیان.
ذاتاش درایت و انصاف
هیاءتاش زمان. ــ
و خاطرهات تا جاودان ِ جاویدان در گذرگاه ِ ادوار داوری خواهد شد.
درود و نور بر شما مهربان
حرفهاتون شایسته و صحیح و منطقی ... ولی این بین خیلیها رو سراغ دارم که از سویدای جان بر این مصیبت باور دارند
این عده بشدت برایم محترمند
حساب مداحان که نانشان را در اشک مردم میزنند و میخورند ، جدا ...
بانوی مهربونم :)
واااای این دسته از بچه های پر از شیطنت تو این روزا ......
درود و نور و مهر بر نیلای دوست داشتنی