عادت می کنیم ...

مهر هم  به آخر رسید و هوا خنک نشد . 

ولی به هر حال عادت کردیم ... عادت کردیم به اینکه مثل بقیه ی استانهای کشورمون نباشیم ، که برگریزان رو تجربه نکنیم ، نفهمیم بارون پاییزی یعنی چی ، ندونیم  یخ کردن گوشها و شال گردن  چه مزه ای داره ! 

این چند روزه مجال خوبی برای سفر هستش ولی چون جناب سروان روزهای آخر خدمت مقدس سربازی رو سپری میکنند مرخصی ندارند و طبیعتا خانه نشین هستیم .

بر خلاف تمام سالهایی که در این شهر هستیم و تعطیلات محرم را به شهر و دیارمان میرفتیم ، امسال اینجاییم و خیلی هم بد نیست . 


سکوت و آرامش  عصرگاهی  را دوست دارم  . انگار  در کل مجتمع مسکونی مان پرنده هم  پر نمیزند و فقط و فقط صدای کولرهای گازی ست که در استارت خوردن با هم رقابت میکنند و به یادت می آورند تابستان هنوز از اینجا رخت برنبسته ...

وقتی به ال نینو فکر میکنم میبینم اگر قرار باشد بین سیل و سرما و یخبندان یا گرما و شرجی یکی را انتخاب کنم ، قطعا دومی رجحان دارد !

چون در شرایط سردی هوا ، قطع برق و افت فشار گاز قطعیست ( آن ٥ روز بارش پیاپی برف در شما ایران را بخاطر دارید ؟!) و اینکه هیچ وسیله ی گرما زایی توی خانه نداشته باشید و در عین حال سیلاب نگذارد از خانه خارج شوید نمیتواند هیچ خوشایند باشد .

میبینید ؟ مکانیزم گول زننده ی مغز ! توی این گرما پیام میدهد : برو خشنود باش که ال نینو به سراغت نیامده ، گرما که چیزی نیست !!


از پسرک راه دور خبری نیست ، نه اینستا ، نه ف. ب ، نه تلگرام که این چند روزه به غضب الهی گرفتار شده ! وقتی در دنیای مجازی حضور ندارد معنیش این است که به شدت درگیر زندگی واقعیست و تنها یی ، مشغول جویدنش نیست ! خوش حالم برایش ....

جناب سروان و نامزد مربوطه زودتر از ما بار سفر بسته اند و تا چند وقت دیگر به او ملحق میشوند و حسابی از تنهایی درش می آورند  و این تصمیم  حسابی  حالش رو خوب کرده .


و بقول شهرام شکوهی : کسی حال منو جز خدا نمیدونه  ...




نظرات 18 + ارسال نظر
کیهان شنبه 16 آبان 1394 ساعت 11:43 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
بله
آبادان

که اینطور...

کیهان سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 10:23 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
چه زیبا و روان می نویسی.آفرین
راستش من هم گرما و شرجی را به سرما ترجیح می دم.
روز های شرجی یه حس خوب دارم نمی دونم چرا!
کی باور می کنه که ما هنز کولر هایمان روشن است؟

مگر اینکه شما هم جنوب باشین ! به خدا همین الان سه تا اسپیلت داره توی سر و مغزشون میزنن :))

علی امین زاده دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 04:28 ب.ظ http://www.pocket-encyclopedia.com

کلاً من گرما رو بیشتر از سرما دوست دارم.

قطعا خوزستان زندگی نکردین علی آقا وگرنه قرائتتون از گرما به گونه ای دیگر میبود !

رویا پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 01:29 ق.ظ http://khoshbakhti1393.blogsky.com

سلام بانو دلتنگتونم
منو در دعای خیر و آرزوهای خوبتون شریک کنید

ارادتمندیم رویا بانو ... و همیشه در دعا برای عزیزان و دوستان خالصی چون تو عزیزم

سپیده مشهدی دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 10:55 ب.ظ

دروددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
نورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
آرامش به بانوی عزیزمممممم

به به...پس شما هم در حال مهاجرت هستین
بسیار هم عالی و خوب
در پناه خدا...کنار عزیزانتون...سالم و خوشبخت باشین

با اجازه من یکم همین گوشه قر بدم ...چند وقته قر نریختم...کمرم گرفته...
قر
قر
قر
قر
قر
قر
قر
قر
قر
قر
ممنون

درود و نور و مهر بر سپیده ی عزیزم ....

نرگس باران یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام.
وبلاگتون چرا تماس با من نداره؟ می خواستم خصوصی سرتون رو بخورم!

واقعا نداره؟!
ولی همیشه پیامهای خصوصی بچه ها رو اونجا میخونم !
ضمنا شما همینجا هم بنویسید اگر ذکر کنید خصوصیه من تاییدش نمیکنم تا برای سایرین قابل مشاهده نباشه

Negar شنبه 2 آبان 1394 ساعت 11:21 ب.ظ http://negarkhatooon.blogfa.com

مرسی هم مادری

دکترانوشت شنبه 2 آبان 1394 ساعت 06:49 ب.ظ http://phdnevesht1392.blogsky.com/

سلام
از وبلاگ مهره مهربون باهاتون اشنا شدم و عاشق نوشته هاتون

دمتون گرم دلتون از ما شادتر است
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم

درود و نور و مهر بر بانوی جوان و دوست داشتنی
باعث افتخاره که اینجایید ، حتما لینکتون میکنم که پیگیر موفقیت هاتون باشم عزیزم ...
اتفاقا به نکته مهمی اشاره کردین ! منهم هم سن شما بودم اینقدر دغدغه داشتم که فکر کنم خدا هم از دست التماس دعاهام فراری بود ! ولی کم کم همه چیز درست میشه ، شک نکن ... این مشکلات هست تا بعد قدر چیزهایی رو که به دست آوردیم بدونیم و سرسری معامله شون نکنیم

Negar شنبه 2 آبان 1394 ساعت 08:56 ق.ظ http://negarkhatooon.blogfa.com

خو اولش سلام
خوبی مهربان بانو؟
میشناختمتون از زمان چالشتون برا لاغری البته خاموش و بعد ک تغییر مکان دادید گمتون کردم و الان پیدا خوشالم ک دوباره میتونم نوشته های دل نشینتون رو بخونم البته با اجازه

فدای تو عروس خانوم مهربون ... افتخار میدی دخترم
راستی ، پیوندتون مبارک عزیزم

مژده شنبه 2 آبان 1394 ساعت 08:40 ق.ظ

سلام به لیلیت عزیزم
وقتی اینجوری راجع به شهرمون میگید خجالت میکشم هر چند خودم هم الان حاضر نیستم اونجا زندگی کنم و دوست دارم شهرم رو همونجوری که توی هجده سالگی رهاش کردم و اومدم ببینم هر چند دیگه گذشته ها برنمیگرده و خیلی چیزها عوض شده ولی هنوز یه چیزهایی خوبه اونجا و همىنجوری مونده مثل بازار سی متری و عبدالحمید و پل سفید و خیلی چیزهای دیگه ولی ادمها عوض شدن هر وقت بعد از چند سال میرم کلی دلم میگیره الان شش ساله که اهواز نرفتم ولی هنوز دلم هواش رو نکرده

خدارنکنه مژده جون ، چرا خجالت ؟! خو شهر من هم هست الان ! وانگهی وطنمونه ، هیچ ازش خجالت نمیکشیم و دعا میکنیم همه ی عواملی که باعث میشن نتونه مثل قبل عروس شهرهای ایران باشه ( میدونم این لقب آبادان بود ، ولی هم جوارند بالاخره ) برطرف بشه ، چون اینهمه آلودگی و بی نظمی و سایر معضلاتش ، اصلا اتفاقی نیست ...
منم میدونم روزی که از اینجا برم ، دلم برای ادماش تنگ میشه ولی برا خودش ، نه !!

شیشه جمعه 1 آبان 1394 ساعت 09:48 ق.ظ http://shishe30.mihanblog.com

منم گرما و شرجی شدن رو علی رغم علاقه ی وافر ب فصل سرما در این موقعیت ترجیح میدم.

انتخاب بین بد و بدتره دیگه :))

محمدالف جمعه 1 آبان 1394 ساعت 12:17 ق.ظ http://parandnilgoon.persianblog.ir

سلام تازه با شما آشنا شدم صداقت کلامتان مرا گرفت نوشته های مرا ببینید . واقعا گرما که چیزی نیست مخصوصا برا ما جنوبی ها

درود و نور بر شما
افتخار دادید مطالعه فرمودید ...

ماهی پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 02:02 ب.ظ

منظورم این بود که وقتی به ال نینو (بدتر ) فکر میکنی و به گرمای هوا (بد) راضی میشی این انعطاف و عدم شکایت یعنی ایمان. یعنی خدایا شکرت . خداوند بندگان شاکر رو دوست داره .
بنده خوب خدا دوستت دارم.

الان متوجه شدم گلم ، یکدنیا تشکر از اینهمه لطفتت ...
شکر که خداوند چون فرزندانش ما را دوست دارد ...

Rima پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 01:46 ب.ظ http://dailytalk.blog.ir

سلام لیلیت جان
خوبین ؟ تعطیلات و آرامش و سکوت عصرگاهی و کم شدن گرمی هوا نوش جونتون باشه
منم فکر میکنم گرما بهتر از سرماست. مادرشوهرم ارتروز داره و با شروع سرما از شمال فرار میکنه میره جنوب پیش پسرش و وسطای اسفند برمیگرده خونه خودش تو شمال.
آخی. داداشا این بار 4 تایی دور هم جمع میشن . حتما تجربه متفاوت و خیلی خوبیه . خدا پشت و پناهشون باشه و سفر بیخطر. پسر راه دور هم در آستانه مزدوج شدن بودن ، درسته ؟
انشالله به زودی شما هم ببینیدشون و دیدار تازه کنید.
من همیشه با خوندن متنهاتون قدرت و استقامت شما رو ستایش میکنم. یه دونه اید لیلیت جان.

درود و نور و سپاس بی پایان به ریمای مهربونم
اینهمه محبتت رو چطور تلافی کنم دختر خوب ؟
امید که درها روی پاشنه بچرخند برایت عزیزم ...

صخره:)))))) پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 09:45 ق.ظ http://http:

ام! سلام:-)
با اجازه من اومدم گذری رد بشم یه پست خوندم نمک گیر شدم:-D
زین پس شما را خواهم خواهند ممانعتی ندارد؟

درود و نور و مهر بر صخره جان ، افتخار میدین برای خوندن ...
اینقدر اسمت خاصه که کاملا یادم موند توی یکی از پستهای شیشه یه کامنت ازت خوندم !
خوش اومدی ، ایکاش ادرس میذاشتین لینکتون میکردم

ماهی چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 10:40 ب.ظ

میگن وقتی دنیا با تو نساخت تو با دنیا بساز. این با دنیا ساختنه. شکایت نکردن و شکر خدا بخاطر بدتر از بد نشدن خودش عین ایمانه.

شاکی نیستم ماهی جان ، فقط گزارش میدم !
همه چیز خوبه ، هوا که مهم نیست :)

سپیده ز چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 06:38 ب.ظ

وای بانو همتون دارین مهاجرت میکنین پس

نه به همین زودی عزیزم ... ولی تصمیمش قطعیه

من اسمشو می ذارم مدارا...مدارا کردن با شرایطی که تحملش واقعا سخت شده درس مثل همون حس قشنگ پاییزی که ازش اسم بردین...درسته مهر هم در استان و شهر من بازهم مثل سالهای قبل نامهربانی کرد...
این روزها شنیدن صدای کولرهای گازی واقعا آزار دهنده شده

استفاده از واژه ی مدارا به جای عادت ، نشون از شخصیت خاصت داره بانو ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.