ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
ما راهی نداریم بجز اینکه :
یا شغل و دفتر و دستک و کارو زندگیمون رو بر روی یه بوژی حمل کنیم به پایتخت ، یا خفه خوان بگیریم و اینقدر از بودن در این شهر نک و نال نکنیم و اوضاعمان را از اینی که هست سخت تر نکنیم !
چرا ، یک راه سومی هم هست و آن اینکه هر دویمان استعفا بدهیم و برگردیم به شهر دود زده ی خودمان که مثل ددی شوگر تقبیحش میکنند ولی سخت شیرین است !
اگر استعفا بدهیم ، من و همسردلبند ککمان هم نمیگزد چون بلدیم با یک درآمد اندک و حتی با اندوخته مان گذران کنیم - فوقش دیگر نمیتوانیم ری به ری سفر خارجکی برویم - (مویرگی دارم لاف مایه داری میام ، متوجه شدین ؟:)) اما چه کسی / کسانی خیلی متضرر میشوند ؟ پسران دلبند و همسران مربوطه شان !
زیرا گاو شیر دهی که ممر تغذیه ی آنان است شیرش خشک میشود دیگر !
بنابر این خیلی نمیتوانیم خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم وگرنه همین الساعه پا میشدیم و بقچه مان را میزدیم سر چوب و راه می افتادیم به سمت بلد خودمان ....
با اینهمه ، از شما چه پنهان ، اگر تنها راه رفتن از اینجا استعفا باشد ، به شدت بدان می اندیشیم ...
سلام....
رفتن بده خیلی بد...
حق با توست سحر جان ...
ایشالا هر چی خیره اتفاق بیافته
درود و نور بر شما ، ممنون از دعای خیرتون
درود بر بانوی مهربانی
بازگشت به خانه پدری لذت بخش ترین کاری هست که میشه کرد و بانوی عزیز ما از همین الان شهر را با قلبهایمان برایتان فرش کرده ایم
فیض بر شما باد
ممنونم بودای مقدس .... ولی میایم خانه ی خودم ! درسته ی خانه ی پدری هم بغل گوشمان است ولی دلم خانه ی خودمان را میخواهد...
چه جالب !
تا هست واسه خودمون میخواییم کار کنیم وقتی هم دیگه یه جایی میخوایم استراحت کنیم زنجیرهای دیگس به پاهامون
زندگیست دیگر زورش به ما میرسد
زندگی یعنی همین ادل جان ! سیکل گاه معیوب ِ مدور !
تا حالا هیژگی منو سنگ قلاب صدا نکرده بود
مرسی بانوی نور
پری گل جان سنگ قلاب خعععلی خوبه ، خیلی :)
چرا شهرمون اذیتتون کرده؟؟؟؟؟؟؟؟
دعواش میکنم لیلیت جان
شوما که انقد طاقت آوردین
حالا که هوا داره میشکنه می خواین برین؟
درود و نور و مهر و عشق همه یه جا و یه بارکی برای دوست جونم
چه خوبه از این ادم خوبایی که شوما باشین توی این شهر هست ... همه چیش خوبه تو پاییز و زمستون ، من هوایی شدم دیگه :(
چیزی به ترخیص جناب سروان نمونده و من و سندرم آشیونه ی خالی و این داستانا ( کخ خدا رو شکر زوده حالا حالاها مزه کنی سنگ قلاب جونم) باعث شده کله کنم
سلام بانو زندگی در اون شرایطی که گاهی توصیف کردین برامون کار سختیه ولی این نیز به چشم برهم زدنی میگذرد البته که به سختی
ارادتمند بانو
درود و نور و دلتنگی رویای ستودنی
حتما حق با توست ولی روی مود شورش و طغیانم اخیرا ... سنم هم توجیه میکند که جایی برای پشیمانی( از این که جفت پا بزنم و حاصل زحمات اینهمه سال را روانه ی عدم کنم )نگذارد !
خدا به خیر بگذراند :))