ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
کاش وقتی خیلی خوش خوشانمان هست ، بریم فیلمهای غمناک ببینیم تا یادمون نره چه مشکلاتی گریبان انسان رو گرفته و میگیره ، و بر عکس :
هر وقت خیلی غصه داریم و از زندگی ناامیدیم بریم سراغ فیلمهای رمانتیک پر رویای لوکس و لاکچری .... بعد همذات پنداری کنیم و فکر کنیم ما آرتیست فیلمیم ، بلکه برای دو ساعت هم که شده همه چی یادمون بره .
احتمالا برای همین بالیوود ساعتی یک فیلم بیرون میده تا جمعیت میلیاردی هند همانجور که با بوی آمونیاک اخت میگیرند و عجین میشوند به فقر و انواع و اقسام ادیان تخیلیشون خو بگیرند و همه چیز رو فراموش کنند ...
مامان بنده خدا برای اولین بار تو تکست نوشت:
عامر من خیلی دوست دارم...
همینجوری که داشتم اشک میریختم! نیشم تا بناگوش باز بود و از ته دل قهقهه میزدم و میگفتم: من رو چه به اینکارا!
دوران جالبیه :) سربازی که نرفتیم! شاید اینجوری مرد بار اومدیم ;)
خدا شما و گل پسرتون رو برای هم حفظ کنه... بهمراه خانواده محترم
دو سال و نیم دوری مادر از فرزند خیلی سخته... اشک کمترین ابراز دلتنگیه... و خدا میدونه الآن شما چه حالی دارید...
انشاءالله هرچه زودتر دیدار روی ماه پسرتون میسر بشه الهی آمین
عزیزم .... چقدر لذت بخش بوده این ابراز عاطفه براش ... و همینطور برای تو که خوندی :)
تو در هر صورتش یه مرد قوی و موفق هستی ، اینجوری داری عواطفت رو مدیریت میکنی ... قطعا توی فراز و نشیب زندگی خیلی بدردت خواهد خورد پسرم
با بهترین ارزوها برای تو و مامان گلت
خوبه اگه آدم بتونه تو هر دو حس و حال رعایتش کنه ، ولی ما معمولا تو هر دو حالتش از اون طرف بوم می افتیم !
دقیقا همینطوره !
جوابتون به زیتون بانو هم من رو خندوند و هم گریوند در لحظه !
چقدر دوس داشتنی جواب میدید به کامنت ها حتی :)
فدای تو مگی جان ... البته الان که بعد از ١٣ ساعت کار سنگین اومدم خونه اسم خودم هم یادم نیست تا چه برسه به پاسخ زیتون جون !
بی زحمت خاسین ببینین با جناب سروان نبینین که من شرمنده نشم ...این بلاد کفریااا خودتون که میدونین
جناب سروان که بلاد کفر نیست مادر !!
خخخخخخ خیلی باحال بود امونیاک بانو
بانو دوتا فیلم پیشنهاد میکنم اگه دوست داشتین ببینین
notebook
blue valentine دوتا فیلم لاکچری اوهفف
آهان از اون نظر میگی !!! ببخشید که من کامنتها رو از بالا به پایین میخونم ! اول کامنت دومت رو خوندم و جواب دادم !!
چراااا؟ چرا وقتی خوش خوشانمانه نمیشه با خیال راحت به خوش خوشانمان برسیم؟ چرا وقتی غصه داریم و زندگیمون به نظر سیاه میاد نمیشه بشینیم فیلم گریه دار نگاه کنیم یک دل سیر زار بزنیم؟ حقیقتش دنیا به من نشون داده یک موج سینوسیه که هی بالا و پایین داره! به این نتیجه رسیدم وقتی خوبه باید حالشو برد وقتی بده باید بد بودنش رو مزه مزه کرد! هرچیزی جای خودش خوبه و باید باشه! چرا خودمون بزنیم داغونش کنیم دامنه این موج رو هی کوتاهتر کنیم آخه؟ چرا بانو؟ :(
نگرشت خیلی جالبه صدف جان !
عالی
گاهی خیلی زیاد دلم برایت تنگ میشود بانو...
سلام خانووووم
اون آمونیاک چیه داستانش؟
بخاطر عدم رعایت بهداشت و ادرار کردن در خیابانهای هند ، بطرز وحشتناکی همه جا بوی جیش میده ( با پوزش )
و گاهی هم مث من باید پیاز خرد کرد و اشک ریخت...
8m8a8.blogsky.com/1394/06/30/post-32
تا قدر خانه مادری را دانست
الاهی بگردم ، به همین زودی دلتنگ شدی مادر ؟
وقتی تو اینجوری هستی ، ببین حال مادرت چیه ... عیبی نداره ، داری دوره ی گذار رو سپری میکنی پسرم
من الان دو سال و نیمه پسرکم رو ندیدم ، شاید او هم کلی پیاز خورد کرده باشه توی اینمدت .... کسی چه میدونه ؟
چون ما ایرونی ها همیشه گفتیم :
هیس ... پسرها گریه نمی کنند
روز بخیر
ممنون سرزدی...
درود و نور و سعادت برای شما
سلام سلام
.
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد.
بانو جان سلام توصیه های خوبی دارید و قطعا میشه انجام میداد
حس شما که سراسر انرژی مثبته بانو جان انرژیهایت مستدام
فدای دختر خوبم رهای عزیز ...
سلام بانو..
وجود من به تنهایی واسه امید به زندگی کافیه...آنقدر که از مقاومت دست نمیکشم
آفرین بر تو دختر قوی ...
به گمونم ما این اصلو داریم رعایت می کنیم . وقتایی که من کم میارم و حسابی قاطی می کنم آقای شوهر صحنه های قشنگ زندگی و یادآوری می کنن و وقتایی که ایشون حسابی کلافه هست من اما خوب یک وقتایی هم کلا اصل مصل یادمون میره که اونم نمک زندگیه
چه خوبه که مکمل هم عمل میکنین ... اینجوری برای هر دو تون راحت تر میگذره یلدا جان
نمیدونم چرا دو سه روزه الکی غمگینم...بغض دارم.هیچی نمیتونه منو بیشتر از ده دقیقه شاد کنه.
فقط وجود امیرعلی بهم ارامش میده.
تنهایی خیلی بهم فشار میاره بانو
وقتی امیرعلی دنیا اومد فرداش چهار کیلو کم کردم.
دو روز وزنم ثابت بود.
در برابر روغن حیوونی و کره محلی و تخم مرغ رسمی و.پاچه و هزار چیز چاق کننده مقاومت کردم و در حد اعتدال خوردم تا رسیدم به این وزن.
امیدوارم خیلی زود بقیه اضافه وزنمم بریزه.
شب جشن دهم امیرعلی نشستم گریه کردم که چرا لباسی که خریدم اینقدر نا فرمه توی تنم...
من از چاقی متنفرم.
عزیزم قدمش مبارکه
خوب تغذیه کن و با اجازه ی دکترت مکمل های ویتامین و مینرال بخور که خدای ناکرده افسردگی بعد از زایمان سراغت نیاد ...
اصلا اجازه نده وارد فاز غم و غصه بشی که بعد بیرون اومدن ازش دشواره .
نگران نباش اگر شیر میدی خیلی سریع وزنت عادی میشه دخترم
فرمایش شما متینه...
و شاید دلیل استقبال از وبلاگ و وبلاگنویسی هم همین نیاز عاطفی ما مردم تا خرخره گرفتار تو مشکلات زندگی، همین باشه...
درود و نور بر شما
فقط تا خرخره ؟! مشکلات یه وجب از سرمون گذشته برادر ، حواسمون نیست ... سِر شدیم انگار :(