-
سندرم داون
پنجشنبه 1 مرداد 1394 12:38
نود درصد جنین هایی که سقط میشوند ، بدلیل شکل گیری ناقص و معیوب رویان اتفاق می افتد ، اینکه این اتفاق ناخوشایند باعث مایوس شدن و ناراحتی زوجین میشود (خصوصا مواقعی که واقع بین نیستیم ) صحیح ، ولی حکمت الاهی مستتر در آن نباید نادیده انگاشته شود . آن ده درصدی که به دلایلی باقی می مانند ، همانهایی هستند که یا معلول حسی...
-
شور زندگی
چهارشنبه 31 تیر 1394 11:59
در حالیکه روحم در حاشیه ی دریای سیاه ، درست کنار بندر ترابوزان در پروازه و سیر آفاق و انفس میکنه ، اینجا وایسادم و دارم دونه دونه بادمجونهای ورقه شده رو توی آبجوش میندازم .... سه دقیقه بجوشه کافیه برای اینکه موقع سرخ کردن روغن رو بخودش جذب نکنه ، ساعت رو نگاه میکنم و برمیگردم توی اتاق نشیمن ، ایمیلی نیمه کا ره روی...
-
دوشواری !
سهشنبه 30 تیر 1394 13:55
بعد از کمتر از یک هفته خانه نشینی به صراحت و ازهمین تریبون اعلام میدارم : خانه داری دشوارترین شغلیه که تا به حال تجربه اش کردم ( بعد از کار در معدن که تجربه اش رو ندارم البته !) بعد خدا خر رو دیده که بهش شاخ نداده ! همینه که منو خونه دار نکرد وگرنه معلوم نبود الان من به آرتروز چه نقاطی از بدن مبتلا بودم ... دیروز هر...
-
شکایت از که کنم ؟ خانگی ست غمازم
دوشنبه 29 تیر 1394 09:22
اصلا یادم رفته زن ِ خونه بودن چه مدلیه ! آونگ شدن بین یه کدبانوی خانه دار با زنی شاغل که معمولا از صبح تا غروب توی خونه اش نیست هم عوالمی داره ها !!! به لطف رئیس بزرگ میتی کمون ، مرخصی اجباری داریم ! همین سه چهار روز تعطیل کسالتبار خودش کم بود ، فرمودند تا آخر هفته بمونید خونه به وظایف خانه داریتون برسین . ما هم گفتیم...
-
نعمت ، بودن توست ...
پنجشنبه 25 تیر 1394 12:53
حس و حال کسی رو دارم که آخرین امتحانش رو داده و کتاباش رو جر داده ( توجه بفرمائین : پاره نکرده ها ، جر داده !) ریخته توی جوب !!! حالا هم هی دلش میخواد در راه بازگشت از مدرسه ، لگد هم نه ، لغد بزنه زیر سطل آشغالای دم در خونه ها و زنگ در مردم رو بزنه و فرار کنه ( اینا همه اش نوستالوژیک و برمیگرده به اون زمونا که ملت...
-
فردین بازی و تغییر نمادهای کلیشه ای
شنبه 20 تیر 1394 15:32
به لطف بانو وینر ، مدیر بخش طراحی گرافیک فیس/ بوک با تغییر لوگوی فرندز در ف . ب دیگه من یه موجود نحیف نیستم پشت سر یه آقای چهار شونه ! از وقتی مدل موهام رو عوض کردم ، یه حائل فرضی بین من و آیکون آقای کناریم ایجاد شد و من اومدم جلو ، ایشون تشریف بردند عقب ! گمونم متوجه شدند شانه های من اگه ستبرتر از آقا نباشه ، کمتر...
-
هر کسی از ظن خود شد یار من
سهشنبه 16 تیر 1394 18:36
از وقتی پسرک راه دور تنها شده و همسرش رفته ، دوباره فیلش یاد هندستون کرده و روزی نیست که تماس نگیره و نپرسه : په کی میائین ؟؟؟!!!! نیس که کشوری که رفته اینجا سفارت داره ، ما عین آدمیزاد پاشیم بریم ویزا بشیم و بلیط بخریم و دو روز بعد پیشش باشیم ؟ ... اولا که پدر و مادر رو همزمان ویزا نمیکنن ( به آفیسره میگم من مگه...
-
تله ی خاصیت
دوشنبه 15 تیر 1394 17:55
مراقب باش توی تله ی خاصیّت نیفتی ! منظورم از خاصیت ، یه چیزیه مثه عاشقیت : تو اولی نیستی، من با خیلیا عاشقیت داشتم،اما دیگه تا وقتی پیش آقام خاکم کنن،خود خودتی اگه اولی نبودی اینو بدون آخری هستی (بهروز وثوقی_ سوته دلان) خاص بودن یک بیماری پیشرونده اس که شاید به اندازه ی اچ ای وی مثبت خطرناک باشه و میزان فراوانی...
-
مشترک مورد نظر در دسترس میباشند
یکشنبه 14 تیر 1394 20:59
زیباترین بخش کار ما اینه که توی گرمای ٥١ درجه ساعت 4 عصر که میخوایم بریم خونه هیچ تاکسی سرویسی ماشین نداره ! مگه راننده ی طفلک رو دور از جان احمار لقد زده باشدش ، بره آژانس اون وقت روز ؟! اینه که همه ی کسانی که اتومبیل ندارن ، یا مثل من خونه شون نزدیکه ، دستکش به دست و کلاه به سر و کاسکت به پیشونی راه میفتن و پیاده له...
-
کُک
شنبه 13 تیر 1394 18:40
صبح از خونه که بیرون اومدم ، یه هوایی بود که نمیدونین ، انگار مستقیما وارد بهشت شدم ! چیه خو ؟ یعنی ما اینجایی ها دل نداریم هوای بهشتی داشته باشیم ؟ وارد بهشت شدم اما از دری که مستقیما میره توی سوناش ... شرجی بود ، با میزان رطوبت ٩٠٪ یعنی شما بفرما خیس ِ آب ! هنوز به ماشین نرسیده شیشه ی عینکم بخار گرفت . همسردلبند...
-
تلنگری بر خود ...
پنجشنبه 11 تیر 1394 11:51
پیام های کوتاه و بلند دست به دست در گروه ها و شبکه های اجتماعی مثل قاب دستمال دست به دست میشوند و گاه از رنگ و رو می افتند و گاه چرک دست مردمان را به خود میگیرند ... تکست باید چقدر قوی و متقن باشد که سایش حاصل نکند بر اثر این در غلطیدن ها ... چه هدفی در پس پشت این حجم اطلاعاتی ست و آن روزها که این همه را نداشتم چه...
-
اعتماد سازی
چهارشنبه 10 تیر 1394 08:53
وقتی جناب سروان بچه بود ، یه بار سهل انگاری کردم و کتلتی که درست کردم یک طرفش خیلی برشته شد ! شایدم یه کمی بیشتر از برشته !! بعد که غذا رو توی بشقاب هر کسی کشیدم کتلتها رو جوری چیدم که روی سالم و طلایی رنگش بالا و در دید باشه و قهوه ای هاش بره زیر ! با اینکه کلی هویج و گل کلم و مش پتیتو و جعفری و سس دور و برش بود ، به...
-
بهشت آنجاست کازاری نباشد ، کسی را با کسی کاری نباشد
دوشنبه 8 تیر 1394 16:27
قرار بود اسم این پست بشه : بهشت کجاست ؟! اما معمولا پستها خودشون اسمشون رو انتخاب میکنن و من خیلی ابتکار عمل ندارم در این خصوص ! موندم واقعا که : کجاست این بهشتی که از نظر همه ی ادیان و مذاهب وجود داره ... پارادایز - فردوس - باغ عدن - بهشت برین ... همه به جای واحدی اشاره دارند که الزاما به نظر من مکان نیست ، نمیتونه...
-
صبحت بخیر عزیزم
یکشنبه 7 تیر 1394 08:29
شما نور جهانید . شهری را که بر فراز کوهی بنا شده ، پنهان نتوان کرد . هیچ کس چراغ را نمی افروزد تا آنرا زیر کاسه ای نهد ، بلکه آن را بر چراغدان می گذارد تا نورش بر همه آنان که در خانه اند بتابد . پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است بستایند ... متی 5:14 میدونستین...
-
شما صفر تا صدتون رو توی چند ثانیه پر میکنید ؟!
شنبه 6 تیر 1394 17:53
سالها پیش - اونقدر پیش که فرزند اولم تازه مهد کودک میرفت - یه روز خوش پائیزی به لطف بنان که الهه ی نازش توی آشپزخانه کنار من می چرخید و خوب یادمه ، خمیر نان خامه ای تازه توی فر رفته بود و از پشت شیشه حظ پف کردن فاخرش رو میبردم و تازه شروع کرده بودم آواز خوانان و شلنگ اندازان به زدن خامه اش - کوبه ی در خونه رو بصدا...
-
وات ایز یور نیم ؟!
چهارشنبه 3 تیر 1394 18:36
مثل رازه اسم هر کس ... بخشی از شخصیتشه به گمونم و برای همینه که خیلی مهمه چه جوری نامیده بشه . بدترین بخش داستان بچه های دو اسمه هستند ! خب چرا آخه ؟ ! یعنی اینقدر سخته که آدم بر سر دو راهی نباشه برای صدا زدن یه نفر آیا ؟؟؟ یادمه روزی یه کسی که در وادی عرفان خیلی داعیه داشت ( و امیدوارم جونش رو از دست نده برای اینکه...
-
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
سهشنبه 2 تیر 1394 16:24
شاید یکی از دردناکترین کارهای دنیا ، دوره کردن خودت باشه ... نمیدونم تجربه اش کردید یا نه ، ولی خیلی حس غریبی داره ، دشواره تکرار کردن خودت ، خوندن نوشته هایی که خودت مدتها قبل نوشتی و حسی که در گذشته ای نه چندان دور تجربه اش کردی . شاید خیلی هاتون دلتون تنگ بشه برای گذشته یا یه حس حرمان باعث بشه دریغ بخورید و دوست...
-
برای چشمهایش ...
سهشنبه 2 تیر 1394 10:42
مثل پا شدن مثل از سکون ، رها شدن مثل چشم دوختن به نور مثل خواهشی برای آرزوی دور مثل هر چه تازه ، مثل هر چه خوب مثل آفتاب سرکشی که تن نمی دهد به ظلمت و غروب مثل قول مثل یک قرار مثل دل سپردن جوانه ها به نوبهار مثل عهدهای ناشکستنی از میان طیف ها و رنگ ها انتخاب میکنم تو را انتخاب میکنم تویی که چون شمالگان سبز روشنی ....
-
اینو کی نوشتم ؟!
دوشنبه 1 تیر 1394 12:32
هی نیستی این روزها گل من و هی دلم خیال باطل می کند از این غیبت خسته ات کرده ام با دوست داشتن های پیاپی ؟ می دانم ، هیچکس دوست ندارد اینهمه به یادش باشند خصوصا وقتی ، یادش جای دیگریست ...
-
آذر ، شهدخت ، پرویز و دیگران !
شنبه 30 خرداد 1394 19:04
هفت جلد پایان نامه ؟ ای بمیرید ! ٧ جلد ٧ جلد پایان نامه پس داده ایم و این حال و روز تحصیل کرده هامونه ؟ از زیر خیل جزوه و اوراق میکشم بیرون خودمو ، ٢٥ یا ٢٧ تیر دفاعمه ... نمیدونم چه مدته همینطور دمر افتادم و خیمه زدم روی اینا ، یه ذره توی لپ تاپ تایپ و سرچ میکنم ، صفحه باز میمونه میچرخم دوتا مقاله که صفحه اش روی آی...
-
قیاس مع الفارق
سهشنبه 26 خرداد 1394 12:23
ورای اهداف و فلسفه متدینانه ی روزه ، به نظر رژیم گرفتن سخت تر از روزه داری میاد ! اولا که روزه رو برای رضای خدا میگیری و حداقل ته دلت خودت رو راضی میکنی که خداوند رو با اطاعت امرش خشنود کردم ولی رژیم رو برای رضایت خودت میگیری و لاغیر ! بعد توی روزه میدونی بعد از افطار میتونی هر چیزی که دلت خواست از اطعمه و اشربه شیرین...
-
بشتاب سامری ...
یکشنبه 24 خرداد 1394 19:02
چی باعث شد فکر کنم باید وصیتنامه بنویسم ، بخاطر ندارم ! لابد حرص و طمع ! تصور اینکه ندونند بعد از من با ماترکم چه کنند ... حیف و میل شدنشان احتمالا !! داشتم دنبال کتاب سعادت میگشتم توی کتابخونه که چشمم افتاد به کتابی که یه روز برام مقدس بود ... دیدم انتهای اون با خط خوش وصیت نوشتم ! دلم نخواست بخونم ببینم چی نوشتم ،...
-
به استقبال رمضان کریم
پنجشنبه 21 خرداد 1394 10:12
قرار شده تا آغاز ماه رمضان پنجشنبه ها هم برویم سر کار ! من نرفتم البته ، گفتم سر میزنم که نزدم و حوصله نداشتم . از خودم لجم میگیره که اینقدر زود سیستم خانواده رو تحت تاثیر وقایعی که کیلومترها دورتر روی میدهد کن فیکون میکنم . این دوروزه که اصلا در شرایط اضطراری به سر میبردیم . سری به وبلاگ دوستان قدیمی زدم ، اونهایی که...
-
یاور همیشه مومن ، تو برو سفر سلامت
سهشنبه 19 خرداد 1394 16:37
پسرک راه دور یه عکس گذاشته و یه کپشن غمگنانه زیرش : توی یه روز افتابی اومدی توی یه روز آفتابی هم داری میری اما ، تو همیشه با منی مثل دعا ... عکس همسرش هست از پشت سر ، اونطرف گیت خروجی فرودگاه ... به همین زودی شش ماه شد و دخترک داره بر میگرده به کشورش ، کی بتونن دوباره همدیگرو ببینن ، مشخص نیست . اشکهام امون نمیدن ، من...
-
تشویق هلکوپتری !
دوشنبه 18 خرداد 1394 08:48
دیدین این موجی که مدتهاست دامنمون رو تر کرده و حتی نامجو هم توی یک از ترانه هاش (الکی) بهش اشاره کرده ؟ انگار هیچ خاکستریی وجود نداره و همه یا سیاهند ، یا سپید ... همه با ما دشمنن ، ماها خوبیم اونا ... ( بوق ) خب اینجوری نیست قطعا ، هر ملتی خوبی ها و بدی های داره ، طی تاریخ همین بوده ... این شرقیای الکی - این غربیای...
-
خفففففن !
دوشنبه 11 خرداد 1394 11:14
آقای خفن که الان یه ساعته پشت در دفتر منتظری نوبتت بشه بیایی تو ؛ خب بهت اعلام کردند بفرمائید ؛ اینکه پشت در ایستادی و بلند بلند با موبایل صحبت میکنی و اسم اعضای شو را ی شهر و نماینده ی مج لس رو میاری ،یعنی چی الان ؟! توقع داری وقتی اومدی تو پاشم ایست بکشم و خبردار بایستم جلوت ؟؟ روزی ده بار از این شامورتی بازیها...
-
کار و اندیشه
شنبه 9 خرداد 1394 18:39
دیدین این جمله چقدر میره روی مخ بچه های دهه هفتادی ؟ : شما یادتون نمیاد .......... حالا احتمالا شما واقعا یادتون نیاد ولی سالها پیش یه برنامه در ژانر کودک پخش میشد به نام کار و اندیشه ! شعر تیتراژش هم اینجوری شروع میشد : ما کارو اندیشه ، با هم هستیم همیشه بی کار و اندیشه ، چیزی درست نمیشه ! امروز داشتم فکر میکردم شاید...
-
هر چیز که در جستن آنی " آنی "
سهشنبه 5 خرداد 1394 18:58
"لئوناردو داوینچی" موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد. او میبایست "خیر و نیکی" را به شکل "عیسی" و بدی را به شکل "یهودا" (حواری که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند) تصویر میکرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند. روزی در مراسم همسرائی...
-
درهم و برهم
یکشنبه 3 خرداد 1394 18:45
افروز جون ببخش اگه اسم وبلاگت رو به یغما بردم ، تو بخون این پست رو ، اگه عنوان بهتری براش پیدا کردی ، من حق کپی رایتت رو میدم ! نمیدونم برا چی اینهمه لباس دپو کردم توی کمد وقتی فقط از دو جور لباس استفاده میکنم : رسمی و اداری ، لباس خواب ! والسلام و شد تمام ! خب هفت صبح لباس خواب رو از تنم میکنم و مانتو شلوار تمام رسمی...
-
قراره عمه بشم !
شنبه 2 خرداد 1394 15:33
خب این یه پست خوشحالانه و ملتمسانه اس ! نه از این بابت که به خیل عظیم عمه هایی که فحش خورشون ملسه میپیوندم ، چون هر چی باشه یکی از کرامات عمه شدن مورد عنایت واقع شدن ارواح مان میباشد و این هیچ بد نیست ! مثلا چه اشکالی دارد بگویند ارواح عمه ات ؟؟!!! نیمه شب از خانه ی عمه جانمان بر میگشتیم ، دویست متر پایین تر از تقاطع...