تربچه نقلی و بهار ...

پنجشنبه اس و روز تعطیلی من و یه عالمه خرید و بازاری که پر از رنگ و بوی عیده ! باقالی اومده ، باورتون میشه ؟ و سیر سبز تازه ... به به به ! از این بهتر هم میشه ؟!

رفتم ماهی خریدم ( مزلک زبان ) که یه ماهی پهن و گوشتیه و قلفتی پوستش کنده میشه و وقتی چیپسی سرخش میکنین معرکه ی معرکه اس بویژه اگه با ادویه ماهی آبادان باشه که دیگه نگو و نپرس ! راستی تا یادم نرفته یه ادویه ی جوجه کباب کشف کردم به نام ماسالا گوجه ! اینم برای آبادانه و خیلی خوشمزه میکنه جوجه رو ، یه رنگ قرمز آتشین هم بهش میده که کلی اشتها برانگیزه ....

کلی کرفس و کلم و سبزیجات هم خریدم ( آخه مثلا رژیم دارم - احتمالا برای همین عین از قحطی اومده ها اینقدر با آب و تاب از غذاها گفتم !) یک کیلو هم کشمش خریدم که هر وقت دلم هوس شیرینی کرد از اون و چیپس خرما بخورم !

بعد از اون پست قبلی که بقدری حالم خوب نبود که با شرمندگی فقط کامنتها رو تایید کردم و نشد جواب بدم ، الان خوب و خوش و بشکن و بالا بندازم ! عاخه میدونین که ، بعد از هر دپریشنی یه فاز مانیا هم داریم ، حالا این مانیک  بخاطر عیده یا چیز دیگه الله اعلم :)

فعلا یه زوج عذب اوغلی هستیم که هر دو فرزندمان خارج از کشور سیر آفاق و انفس میکنند و به توصیه ی جناب یار اجازه هم ندارم افکار منفی و پریشان  به خود راه بدم ! پریشب که حسابی بهم ریخته بودم گفت : فکر کن اول آشناییمونه و هنوز ازدواج هم نکردیم تا چه برسه به اینکه بچه داشته باشیم ، حالا هم سر مامان و بابامون رو بیخ طاق کوبیدیم و پیش هم هستیم ! لذت لحظه هامون رو ببریم ، چون هر آن ممکنه کسی سر برسه ... 


خلاصه مطلع باشین که تازه دارم فکر میکنم به پیشنهاد ازدواج جناب یار جواب مثبت بدم یا به تحصیلم ادامه بدم ؟! 

حالا اگه ازدواج کردیم و بچه دار نشدیم چی ؟!


ایکاش قدر داشته هامون رو بدونیم و اینقدر زندگی رو سخت نگیریم ( اینو اول از همه برای خودم گفتم که اونروز اونجوری قاطی کردم  !!)

نظرات 32 + ارسال نظر
مگهان سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 01:41 ق.ظ

منم تا حالا نخوردم ترکیبش رو بانو ^-^
باقالی خالی هم به اندازه ی کافی فشارم رو پایین میاره
خیلی هیجان انگیز بود حس کردم یه رشتی اینو نوشته:))
بعد تر رفتم وبلاگ آقا مهران رشتی دیدم عه!!! عه... ایشونم نوشتن در این مورد

مگهان دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 07:39 ب.ظ

وای بانو یه سوال، سیر و باقالی؟! مگه شمام چنین چیزی می خورین؟ خیلی برام عجیب بود... اصلا یادم رفت موضوع اصلی که می خواستم بگم چی بود.
هان می خواستم بگم من ماهی شمال رو هم اخیرا ساد گرفتم بخورم، ماهی جنوب برام شیرینه :)

خیلی دوست دارم ولی متاسفانه نمیتونم بخورم ، اصلا با مزاجن سازگار نیست ، گمونم سردیم میشه چون به حال مرگ میفتم ، ولی واقعا ترکیبش رو دوست دارم !

کیهان شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 02:52 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
با بهترین آرزو ها برای شما و عزیزانت سال نو را پیشاپیش تبریک می گم و برایتان خوشبختی و سر بلندی آرزو می کنم.آمین

درود و نور و مهر بر شما

ممنون از لطفتون ، متقابلا براتون بهترینها رو آرزو دارم ، سال ٩٥ از سالهای خیلی خوب این قرنه ! خواهیم دید ...

مصی چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 05:07 ب.ظ

ما خارج نشین ها هم ک اثری از عید نداریم

چرا مصی جان ؟ ۸ صبح یکشنبه عیده ، شما هم که یکشنبه تعطیلید ، خرجش یه مشت ماش یا عدسه که سبز کنید ، و دو تا شمع و یه ظرف شیرینی ... دلت نوروزی باشه همه جا عیده ... البته حکایت تنهایی و دوری از حانواده ، خب حدیث دیگریست ...

مهری چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 02:01 ب.ظ

بانو جان اون ناشناسه من بودم نمیدونم چرا اسمم نیومده البته ایمیلم که هست براتون
تو این پست سه تا کامنت دادم

مهری جان اسمت با یه فوتت عجیب غریب اومده بود.

solmaz دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 03:03 ب.ظ

دخترم برای وقتی دلت می خواد یه چیزی بخوری عناب رو امتحان کن! کم کالری، پر خاصیت ،نسبتا ارزون، خوشمزه و ضد چاقی!
حالا یکی نیست بگه آخه توی 50 کیلویی هم دیگه فکر سالم خوردنی؟! نکه نیستا ، هست! از صب تا شبم ور دلم نشسته! چه کنیم دیگه اینم روش فرزند پروری والدین ما بوده دیگه! نه شیرینی نه شکلات نه چیپس، نه.......

سولماز جان توی کشوی میز کارم عطاری شده ! عناب هم دارم ، فقط درد اینجاست که وسط آنهمه شکلات و شیرینی و قطاب و باقلوا کلا عناب از حافظه ام پاک میشود متاسفانه ... ولی به چشم میگذارم روی میز که یادم نرود ... بعدا نوشت : سولماز جان توی وردپرس مینوشتم ولی توی ایران باید براش هزینه پرداخت کنی ، گویا به موقع پرداخت نکردم و کلا سایتم رفت توی هوا ! شعر و قصه هایی بود که حتی نت انرا نداشتم ... بعد من فقط با ایمیل میتونم از تجاربت استفاده کنم ؟ خب سخته یه ذره ! عاخه مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق اورد ... اگر تمایل داشتی اینستاگرامت رو خصوصی بذار

آذر دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 01:04 ب.ظ http://dahe40.blogfa.com

من عاشق ماهی ام اما چون ماهی شناس نیستم و اینجا از تنوع ماهی های جنوب و چاشنی های مخصوصش خبری نیست با قزل آلا می سازم
قدر جناب یار را هم بدون با این رویا پردازی شون

فدای تو آذر مهربون یا در واقع ستاره ی سهیل ... سالی یه بار برامون پست میذاری ؟

کیهان دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 08:05 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
حتمن امتحان کن. البته تازه و درشت باشه.
مطمین باش یکی از مورد علاقه هات خواهد شد

درود و نور و مهر بر شما
حتما امتحان میکنم ولی گمانم فصل صیدش زمان بخصوصی باشد که الان نیست ... البته من فقط توی کاوه دنبال ماهی میگردم ، جای دیگه ای رو برای ماهی بلد نیستم .

کیهان یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 08:20 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

آی گفتی صبور و کردی کبابم
راستش مدتهاست دیگه صبور نمی خورم! نمی دونم چرا! اصلن میل به صبور خوردن در من از بین رفته!
و اما خوشمزه ترین ماهی ماهی خارو هستش بانو با همه تیغهایی که دارد .
بزرگ و کوچکش هم فرقی نمی کند و ا لبته بدیهیه که بزرگتر هاش را راحت می شه از تیغ پاک کرد و در حالی که آستینها را بالا زدی با دست ماهی را قاطی پلو می کنی و و همراه با فلفل یا سس فلفل ....
خوب یه امیر کیهان شکموه دیگه
اما خداییش هیچ غدایی به عطر و بو و مزه و رنگ غذای خوزستانی نیست!
یا لا اقل من اینطور فکر می کنم

راستش خارو رو هرگز امتحان نکردم ، شاید بخاطر اسمش فکر کردم از پسش بر نمیام !

اینجوری که شام با آب و تاب گفتین واجب شد یه بار امتحانش کنم !!

اف شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 04:38 ب.ظ

هممم
خیلی خوبه
اگه بتونم این خاندانِ محترم رو زودتر را بندازم حتتتما میام
24 م که حتما باید تهران باشم
ولی زورم بچربه 25 را می ندازم بروبچه ها رو

26 م هم اهواز در خدمتتونم
ببینیم چی می شه
اگه نه که اگه تهران تشریف بیارید که ما در خدمتتونیم دیگه

با خوشحالی منتظرم دخترم :)

مهری شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 03:31 ب.ظ

بانو جان چرا چرا چرا میخواین برین از اینجا واقعا باعث تاسفه ممکنه ازتون خواهش کنم استدعا کنم تجدید نظر بفرمایین واقعا قلبم گرفت یه لحظه

درود و نور و مهر بر دوست ناشناس ...

با هر رفتنی ، راه برای یه تازه وارد باز میشه تا از تکراری و کسالت بار بودن جلوگیری بشه ... شاد باشی عزیز جان

اف شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 03:31 ب.ظ

سلاااام و درود و نور و انرژی و هرچی خوبیه بر لی جانِ عزیزم
چقدر خوبه که پست به این شیرینی گذاشتین ، این روزا هی رفرش کردم اینجا رو هی همون پست غمگینو دیدم و دلم هی بیشتر تنگتون شد

کاش اونجا بودم
گرچه از اونجا فراری هستین که حق دارین ولی واااقعا دلم لک زده واسه بهارِ خوزستان و سبزیجات تمیز و تازه و ادویه های عجیب غزیب و محشرش

کاش یه ذره زودتر می اومدی اینجا میدیدمت ... من تا پنجشنبه ٢٧ اسفند اینجا هستم ها !

شبنم شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.funinourkitchen.ir/

این بار بیا و به خاطر تنوع به درس خوندنت ادامه بده و به درخواست ازدواج یارجان جواب منفی بده تا دیگه به همچین بازی هایی ترغیبت نکنه

همین کارم کردم ! مهریه ام رو برد بالا ناچار شد من باب طمع هم که شده قبول کنم

شادمانه شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 01:35 ب.ظ

درک قدر داشته ها خیلی ساده بنظر میرسه اما در عمل به راحتی که انتظار داریم نیست
امید اززندگی بیش از قبل لذت ببرید و شادکام باشید
بنظرم اون روز هم قاطی نکرده بودید. من هنوز فکر میکنم که گذشت و ایثار و... یه حدی داره که نبایستی از اعتدال خارج شد

همون ! یاد اون درس روانشناسی مون میفتم که در خصوص نقش قربانی بود در بعضی والدین ! همین به همم ریخت :)

ممنون از دعای خیرتون شادمانه جان

کیهان شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 12:44 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
اخیییییییییییش کشنه ام شد! ماهی زبون ...
راستش من شوریده و زمین کن را ترجیح می دم اما اون ماهی زبون هم که چیپسی بشه خوبه
مرسی بانو

زمین کن یا حسون یا شوریده محلی اگه درشت نباشه تیغش خیلی زیاده و باید ماهی خور باشی تا دوستش داشته باشی ! خانواده ی ما چندان با غذای دریایی میانه ی خوبی ندارند کیهان جان ، بندرت ماهی طبخ میکنم ، خصوصا از وقتی بچه ها نیستند ، ماهی خور اونیه که صبور میخوره ، بوی زفر و تیغ و بدبختی های جالی و تنورش رو هم به جون میخره !!!

مهران جم شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 09:50 ق.ظ http://myladyprincess.persianblog.ir

سلام
یعنی عاشقتونم علایقتونم رشتیه !!
فقططط یک رشتی میتونی از اومدن تره سیر و تازه باقالا ذوق کنه !!!
و نمیدونین با نون سنگک و پنیر سیاه مزگی این ترکیب عصرونه چه جوابییی میده !:)))

درود و نور و مهر بر شما
جاتون خالی دیشب املت اشپل ماهی درست کردم برای شام یار جان و خودم سالاد کرفس خوردم ولی چشمم همه اش دنبال اون بود :)
باقالی تازه رو از قلم انداختین برای عصرونه !!!

مهرو شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 09:12 ق.ظ

بانوی مهربونی حیفه که بهار بیاد یه یه بانوی بهاری دیگه پیش ما نیاد.
من که خیلی دلتنگتون میشم. کلی هم ازتون آموختم تو این مدت.
هرجا هستید شاد شاد و سلامت سلامت باشید به لطف خدا.

فدای تو مهرو جون ... هر اومدنی یه رفتنی داره ، این جبر بودنه ...

بهسا شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 07:58 ق.ظ http://mywellnessjourney.mihanblog.com/

مرسی از لطف و محبتتون لیلیت مهربون
کامنتی نداشتم ازتون بانوجان اگر نوشتید،شاید ثبت نشده

ای وای من ! کلا یادم رفت بهسا جون شرمنده ، آدرس جایی رو میخواستم بدم بهت ، میام مینویسمش بزودی

عمو شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 05:53 ق.ظ

جمع دو نفره تان گرم باد.
هفته خوبی براتون آرزومندم.

ممنونم عموی مهربون ، تربچه و نقلی و مادر گرامی شون رو دیده بوسم :)

نسرین جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 08:38 ب.ظ

سلام بانو :من همیشه به خودم میگم بچه ها از ما هستند ولی برا ما نیستن وبهر حال ی روز همه مادر پدر ها تنها میشن مهم اینه که شما همو داریددوباره روزهای اول ازدواجتون شروع شده انشاالله همشیه خوش باشید جناب یار خیلی با حساسا خدا براتون حفظش کنه

درود و نور بر شما ، ممنونم از دعای خیرتون نسرین جان

ADELE جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 04:05 ب.ظ

سلام لیلیت جان

درود و نور و عشق بر عادله ی عزیزم

فرزانه جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 04:03 ب.ظ

عزیز دلم خوشحالم که شادی ، فقط حواست به گشت ارشاد باشه . راستی من حاضرم نقش مامانتو بازی کنم شمارمو که داری
شاد باد با این یارجان گرامی

فدای تو فرزانه ی مهربون ، من میتونم مامان شما باشم ، شما فوق فوقش خواهر نازنین من بشید که البته اونم جای افتخار داره

S...H...R پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 07:00 ب.ظ http://maloosak.69.mu

چ عنوان قشنگی داره وبتون آخه من سحررر هستم،
وبتون 20 به منم سر بزنید کلبه خرابه ما رو مزین کنید...
6518

سپیده ز پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 05:55 ب.ظ

واااااای بانو من یبار اید سس رو تو تلویزیون اموزش میداد گذری دیدمینی اب از لب و لوچم اویزون بود تا اومدم بجنبم بنویسم تموم شد بی زحمت میگین چی بود مواد لازمش

کدوم سس رو میگی سپیده جون ؟!
من در مورد ادویه نوشته بودم ها !

رویا پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 01:57 ب.ظ

ای جوووووونم لیلیت دوست داشتنی خداروشکر که حالتون خوبه.بنظر من که هر چه زودتر به جناب یار دلربا جواب بله رو دو دستی پیشکش کنین،حیف پسر به این نازنینی.ان شالله خدا یه جفت پسر کاکل زری هم هدیه میکنه بهتون.
ان شاالله همیشه کنار همدیگه خوش باشین و قدر هم رو داشته باشین
ارادتمند

قربون شکلت برم عروس خانم دوست داشتنی ، این از اون بعله هاس که گفتن داره :)

مهری پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام خانم لیلیت مدتیه وب شمارو میخونم و بسیار بسیار بهتون علاقمندم شما خانم خیلی فهمیده و کاردان و شریفی هستین ای کاش. میشد کلاس مهارتهای زندگی بذارین ارشیوتون رو هم تمام و کمال خوندم منم دو تا پسر دارم دومی سه ماهشه و راستش به امید دختر دارشدن بودم که خدا وند صلاح ندید و این پسر شیرین و عزیز رو بهمون داد که بعد ۱۳ سال نسخه برابر اصل برادرشه انگار دو قلو باشن دوقلوهای همسان
خانم لیلیت شما قبلا کجا نوشتین ممکنه براتون ادرسش رو برام ایمیل کنین
باید همین جا هم بگم که به عروساتون حسودیم میشه البته مادر همسر من خدا رحمتشون کنه فوت شدن و خیلی هم خانم نازنینی بودن

چقدر با لطفتون منو شرمنده کردین بانو ... باور بفرمایین اینجور بنظر میاد وگرنه منهم مثل همه ی شما زندگی رو با کم و زیاد و تلخ و شیرینش تجربه میکنم و شاید اکثر اوقات با آزمون و خطا خرک لنگ خویش به مقصد میرسونم ! ...
وبلاگهای قبلی هر کدوم برای این کنار گذاشته شدند که دیگه حس و حال و روحیات امروز م باهاشون سازگاری نداشت ... همینجا هم تا آخر امسال مهمونتونم ، دوستان خوبی پیدا کردم که میتونم خارج از فضای مجازی هم باهاشون ارتباط داشته باشم ،تجربه این فضا برام کافیه ...
خوشحال شدم از حضورتون ، خدا فرزندان عزیز و زندگیتون رو حفظ کنه عزیز مهربان

Rima پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 12:22 ب.ظ http://dailytalk.blog.ir

جواب جناب یار و سوالات ذهنی شما در ادامه اش خیییییییلی خوب بود

مرسی ریما جانم :)

سمر پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 11:40 ق.ظ http://misswho.blogsky.com

جانم لی لی خانم.... کلی آب دهنم راه افتاد واسه باقالی و ماهی
کاش ژن های شما و جناب یار رو بشه تکثیر کرد و به همه یه دور تزریق کنیم....اینقدر که انرژی مثبت میدین

ای جانم مهربان ، البته این فقط مال اون وقتهاییه که دچار جنون ادواری نشده باشم

بهسا پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 11:26 ق.ظ http://mywellnessjourney.mihanblog.com/

درسته بانو، همیشه همینطوره وقتی تو فاز غم و افکارمنفی و... هستیم میدونیم که یکی دو روز بعد همه اینا برطرف میشه فقط باید بهش اجازه بدیم که بگذره و زیاد درگیرش نشیم. من بعضی وقتا به خودم میگم حال بد خودتم خریدار باش!
خوشحالم که خوب و سرحالید
پ.ن: دلم چیپس ماهی خواست خب! همراه جوجه با ادویه آبادانی! من عاشق ماهیم از همه گوشت ها بیشتر دوست دارم! این چکاریه شما که میدونید من مثه خودتون دائم الرژیم هستم!

بهسا جون خودم در بست مخلصتم ، فقط یه تک پا قدم رنجه کنی ، خوشحالم میکنی ، یه خصوصی هم برات دارم که اگه یادم نره میام مینویسم اونجا

مریم پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 11:21 ق.ظ http://neveshtehayegahbegah.persianblog.ir/

خوشحال باشیم که سالم هستیم .. می تونیم هر آنچه دوست داریم بخریم .. بچه ها دیر یا زود میرن پس دوستم خودت رو نگران نکن همینطوری که ما رفتیم و از پدر و مادرامون جدا شدیم قانون طبیعت اینه .. خوبه که سرحالی

فدات بشم مریم بانو ... مرسی که اینقدر مثبتی عزیزم

سلام پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 10:56 ق.ظ

عاشقتم بانو،همیشه شاد و سرحال باش

فدای شکل ماهت سلام جانم :)

سهیلا پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 10:49 ق.ظ http://nanehadi.blogsky.com

من که سفت دست جناب یار رو چسبیدم.تازه هنوز بچه ها هم هستن.

درود و نور و مهر سهیلا جون ، خدا بچه هات رو نگه داره ولی به قول جبران خلیل جبران :
بچه ها از آن ما نیستند ، ما چون کمان هستیم و آنها تیری که از چله ی کمان رها میشوند تا از ما دور و دورتر شوند ... همان دست جناب همسر را سفت بچسب دوست من ، که یار اول و آخر هم اوست ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.