شنبه تون نیک ... مجلس عروسی پسرم !

براتون در آخرین هفته ی بهمن بهترینها رو آرزو دارم

داشتم یه تحلیل سیاسی اقتصادی می خوندم از استاد محسن رنانی ... در خصوص هفته ی آینده و وقایع پیش رو ...

قصد بازگفتن یا تحلیلش رو ندارم ولی لذت بردم از اینکه کسانی هستند که اینگونه زیبا درد و درمان را میشناسند ، فقط صد حیف که هرگز بر بالین بیمار محتضر احضارشان نمیکنند !

نوشته اش مرا به یاد مجلس عروسی و مدعوینش انداخت : وقتی قرار است عروس و داماد لیست مدعوین را بنویسند قطعا از کسانی دعوت میکنند که شاد و اکتیو و بشکن و بالا بنداز باشند و مجلس را گرم کنند و پر انرژی و به روز باشند .ولی وقتی قراره من ِ مادر شوهر لیست بنویسم ، قدر مسلم وارد بازیهای دیگری میشوم :

یادم باشه شوکت خانوم همسایه ی کوچه پشتی رو که سنی ازش گذشته و سرد و گرم چشیده و به اندازه ی موهای سرش مجلس دیده دعوت کنم ! حالا موهاش رنگ دندوناش شده که شده باشه ، نا نداره از جاش بجنبه ، خو نجنبه ، مگه قراره بریک دنس بره ؟پیر و فرتوته ، که باشه ! کی گفته هر کس سنش از 70-80 رفت بالا ، بی حوصله میشه و آستانه ی تحمل جسمی و روحیش میاد پایین ؟ زود خسته میشه و چرتش میگیره و حافظه اش نقصان میپذیره ؟ مگه هر کی نتونست توی اکسل جدول بکشه آدم نیست ؟!!

تازه من بهش مدیونم ، معلم کلاس اول نوه عمه ام هم بوده ... زشته دعوتش نکنم . میاد برا خودش یه گوشه میشینه ، کاری هم به کار هیشکی نداره ، هر چی هم بهش بگم گوش میکنه ، بگم میوه بخور - میخوره ، بگم شیرینی نخور قندت بالاست برات بده ، میگه چشم ... میبرم اون بالا مالاها هم مینشونمش که نگه بهم بی احترامی کردن !

خوب که نگاه میکنم ، لیست مدعوینم که صلاحیت دارند تو مجلس عروسی پسرم باشند ، پره از گیس سپیدانی که یه جورایی به تک تکشون مدیونم و با هم حساب کتاب و مراوده داریم . خو اگه الان توی مجلس عروسی پسرم از خجالتشون در نیام ، پس کی بیام ؟!!

حالا تو بگو اونجا بشه عین خانه ی سالمندان ، اشکالش چیه ؟ یعنی فقط جوونا دل دارن و میخان برن عروسی ؟!

اتفاقا من میگم  در اینجور مجالس  از ب بسم اله باید همه کاره و گرداننده اکباری باشند که پشت گوششون بوی حلوا میاد ... اونا برای جوونها نظر بدند و تصمیم بگیرند ، ولو اینکه دیگه خودشون در قید حیات نباشند تا ببینند با تصمیماتشون چه آینده ای برای زوج جوان رقم زده اند ...

نظرات 16 + ارسال نظر
آذر سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 10:28 ق.ظ http://dahe40.blogfa.com

تحلیل ات عالی بود

فرزانه سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 06:51 ب.ظ

مبارک باشه به دل خوشی

ممنونم مهربانم

میس مهندس دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 09:42 ق.ظ

اصن یک مادرشوهر باحال مثل شما تو مجلس باشه پیرها به چشم نمیان که ...
یک مادرشوهر مهربون خودش کلی جای اون جوونا رو پر میکنه

مهربونی همیشه خوبه و جواب داده ولی یادمون نره که همیشه ی خدا متهم ردیف اول مادر شوهره ! در هر حالت و منزلتی !

زیتون یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 06:53 ب.ظ

منم گیسم سفیده هاااا

نفرمایین زیتون بانو شما هنوز به چلچلی هم نرسیده اید :)

Rima یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 03:15 ب.ظ http://dailytalk.blog.ir

پیرزن اگه غرغرو نباشه و اهل بگوبخند باشه اتفاقا جمع رو دلچسبتر میکنه . میگم لیلیت جان میخوای سالن دو طبقه واسه مراسم بگیری ؟ یه طبقه مال مهمونای بگوبخند، یه طبقه مال جوونای بزن و برقص

چون پیر شدی حافظ از صومعه بیرون شو :)

کیهان یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 01:48 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

ربابه را با یه گالن نفتی درست می کردند و دو تار سیم و با آرشه!
آیییییی دیونه ام می کنه اون صدای نخراشیده ولی اصیلش
شبابی ورید اشریج عینی سمره
موشب هلالی
شوفی شوفی
شوفی یا عینی سمره
شوفی شلالی....

بعد یادتونه کولی های کنار آتیشا رو ؟!
آتیشایی که همیشه آسمون این شهر رو قرمز کرده و باعث شده اینجا آلوده ترین شهر جهان اعلام بشه ....
زیباترین خاطرات بچگی مون کنار همین آتیشا و همین ترانه ها شکل گرفته ...

سپیده مشهدی یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 09:29 ق.ظ

درود به بانو
بانو لطفا پست بذارید...بی حوصله
عموووووووووو که نیست
مگ مگ که داره کیک درست میکنه
افروز که دم عید سرش شلوغه
هدی و مهناز مروئه عامر و اینا هم درگیرن
لطفا پست بذارین..طولانییییییییییییییییییییییییییییی
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

سپیده میخوای منو هم اخراج کنند ؟؟!!!

کیهان یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 08:05 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

راستی کسی از شما ها می داند رباب چیه؟

یه ساز زهی هستش که هنوز هم در زاهدان بشدت رایجه ... البته شکلش و نواختنش به نسبت قبل تغییراتی داشته ولی هنوز همان ناله ی جانسوز عاشق گدازش رو داره ، چه با شهباز ( ناخنک ) بنوازندش ، چه با آرشه بر سیمهایش بکشند...

کیهان یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 08:05 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
راتش خوب من یه دهاتیم آخه خیلی متوجه نمی شم. اما عروسی های ما ایننجا چند رقمه است!
پیر ها میان سالها جو نها و حتا نو جوونا..........
و البته من از قدیم ایام بیشتر در بین پیر مرد ها می نشستم و به صدای آواز پیرمرد آوازه خوان و ناله رباب او گوش می دادم و هنوز هم می دم! و البته تکیه به پشتی با قلیانی در جلو
جوانها هم برای خودشان دور و ر ارگ و و دسته موسیقی و میان سالها هم که به کار خود مشغول و بانوان هم .......ووووووووووووووووووو هورا
اما در کل من به شخصه در بین مسنتر ها بیشتر حال می کنم
هر چند می دانم منظور از نوشته شما چیه و ان که می فرمایی هم کاملن درسته و قبول دارم بله حق با شماست

کیهان جان شکسته نفسی نفرمایید !
منظورتون از قدیم الایام حتما اون زمانهایی ست که هنوز رباب رو با آرشه مینواختند ... بعدها دو تارش شد سه تار و با زخمه ( ناخنک ) نواخته شد .

من کلا و از جوانی اهل مجلس و عروسی و بشکن و بالا بنداز نبودم که البته فکر میکنم این خصلتهای چریکی مبتلی به بسیاری از هم نسلان ماست :)

سپیده مشهدی شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 09:25 ب.ظ

من چی بپوشم بانو؟

shadmane شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 05:03 ب.ظ

یادمه یه نویسنده چیره دست به علاقه مندان نویسندگی توصیه کرد که از ابتدا مشخص کنند که قصه رو کی داره روایت میکنه و دوربین از چه زاویه ای وارد شده
با توجه به اینکه تازگی بیش از گذشته به اصل نسبیت باور پیدا کردم. نمیتونم بگم چی درسته یا غلط. فقط تا حدی میتونم حدس بزنم که عواقب هر تصمیم و انتخابی چی خواهد بود

هه ! تو مملکت ما همه ی داستانها رو " دانای کل " روایت میکنه!!!

سپیده ز شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 01:20 ب.ظ

بانو نگفتین چطو برگزار شد

خوب بود سپیده جان ، من یه ذره زیادی جدی گرفتم داستان رو و خانواده ی عروس خانوم یه ذره زیادی شوخی !مهم اینه که به پسرک و نامزدش خوش گذشت و شاد بودند

شبنم شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.funinourkitchen.ir/

من برای عروسیم بابام گفت هر کی رو دوست داری دعوت کن که تو عروسیت خوش بگذرونی منم کلا جوونا رو فقط دعوت کردم. الانم بعد از هفت سال اگه بازم به اون روز برگردم همین کارو می کنم.

کاش همه جا اینطور مرسوم بود شبنم جان

مهدیه ماه شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 11:47 ق.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

یادمه عروسی خواهرشوهرم چند خانم مسن هم دعوت بودن که من خیلی از نسبتشون با احسان سر در نمیاوردم.تا می اومدیم موزیک رو زیاد کنیم صداشون در می اومد.اصلا عروسی کوفتمون شد.
عروسی خودمم جوونا و هم کلاسیام رفتیم یه سالن دیگه اونقدر خوش گذروندیم حد نداشت.همشم به رقص نگذشت.کلی بازی کردیم و حرف زدیم و خندیدیم.خلاصه خوش گذشت.

خدا رو شکر که بهت خوش گذشته دخترم

سهیلا شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 11:39 ق.ظ http://nanehadi.blogsky.com

تحلیلتون عالی بود.

اگه حوصله داشتین تحلیل خود استاد رو بخونین ، برای من که خیلی نکته داشت سهیلا جون ... هم متاثر شدم و هم راستش وحشت کردم

عمو شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 11:17 ق.ظ

درود بر لیلیت عزیزم
حالا یه شوکت خانوم همسایه کوچه پشتی رو دعوت می کردین بقیه مهمون ها جوون و اکتیو بودن بد نبود ... بدبختی اینه که این بنده خدا چون نمی تونه با چندتا جوون ارتباط بر قرار کنه باید حتما هم پیاله هاشم با خودش بیاره عروسی ... یعنی اینا کنار هم میشینن تو دور همی هاشون ... آدم می تونه بخونه صد دانه ماموت دسته به دسته ... با نظم و ترتیب یکجا نشسته ...تازه بین خودمون باشه شنیدم یه چند وقتی هم هست چشم ندارن کبری خانوم اینا رو ببینن ... هرجا اونا باشن اینا نمی رن ...

کلا کبری خانوم اینا رو دعوت نمیکنم عمو!
اصلا چه معنی داره از طرفین متخاصم در یک مجلس دعوت به عمل بیاد ؟!قوم فقط قوم دوماد ، "آدم عروسا "هم برن کشکشون رو بسابند!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.