بیست و دوم بهمن و دهانی که بی موقع باز شود:)

پسرک راه نزدیک از تعطیلی آخر هفته استفاده کرد و به همراه نامزد بانو  شبانه از تهران راه افتادند و حالا اینجا هستند ( البته راشین رفتند خونه ی والدینشون  ) و از قضا امروز بیست ودوم بهمن ، علاوه بر روز شکست دشمن ، روز تولد راشین جون هم هست ...

از صبح کیفمون کوکه و  حسابی با پسرک سر گرمیم ! انگار سه تا همکلاسی هستیم که بعد از مدتها دوری به هم رسیدیم ، اینقدر که حرف داریم برای هم ... مشترکات من و اون شکل خودش رو داره که کاملا با مشترکات اون و پدرش فرق میکنه :)

ما با هم یه عالمه پچ پچ های خاله زنکونه هم کردیم از شما چه پنهون !!! در خصوص اینکه امشب برای راشین جشن تولد بگیریم ، چجوری سورپرایزش کنیم ، هدیه چی بهش بدیم و خلاصه یه عالمه از رازهامون حرف زدیم ( باد براتون خبر نیاره،  پسرک رازدار و محرم اسرار منه و یه حرفهایی که حتی به یار جان نمیتونم بگم با اون در میون میذارم ... ریز ریز میخندیم و براش راه و چاره پیدا میکنیم ) !

از اونور،  اون و پدرش یه عالمه سرگرمی و کارای سرخوشانه دارند با هم ( یکیش همین هلیکوپترها و پهپادهای مینیاتوری هست که با ریموت کنترل از زمین بلندش میکنن و کلی " جنگ ستارگان " بازی میکنن با هم و عین سه سال و نیمه ها ذوق میکنند و کل میندازن !)

از صبح همزمان با رسیدنش ،  دوستای پسرک هم اینجا هستن ، دوستایی که از دوران ابتدایی تا به حال با هم هستند و فاصله ی مکانی و ازدواج یکیشون نتونسته میون این سه تفنگدار فاصله بندازه ، خلاصه بعد از دو سه ماه سوت و کوری حسابی خونه مون شلوغ پلوغه ... ناهار براشون قیمه بادمجون و ته چین درست کردم و هنوز آشپزخونه کن فیکونه اما در یک حرکت انتحاری پیش بینی نشده  همین الانبه مامان راشین زنگ زدم  فوت پسرعمه شون رو  تسلیت بگم  و آخرش  یهو بی هوا گفتم  : یه دور همی کوچولو داریم امشب برای تولد راشین جون ، خوشحال میشیم شما هم باشین ( از اونجاییکه تدارک ندیده بودم و آمادگی قبلی نداشتم ، فقط از جهت اطلاع و احترام گفتم ) ایشون هم گفتند الان  در مراسم ختم  و خاکسپاری هستیم ولی حتما خودمون رو میرسونیم !


خب حالا در اولین سالی که بچه ها رسما نامزد شدن وقتی میخوام برای عروس خانوم جشن تولد بگیرم اونم با حضور والدین و خواهر و برادرش ، بنظرتون دیگه میتونم ساده و سردستی و به شکل دورهمی برگزار کنم ؟!

میخواستم سالاد اولویه و کشک بادمجون و سمبوسه و فلافل درست کنم و یک کیک براونی ساده که راشین و پسرک خیلی دوست دارند چون در مجموع با دوستای بچه ها  هشت نفر میشدیم ، حالا اگه همونطور که گفتند واقعا مراسمشون زود تمام بشه و بیان چکار باید بکنم با بیست تا مهمون  ؟ ! مرددم که برنامه ام  همون باشه یا جدی تر بگیرم ؟ 

 اگه از همسر بپرسم  و راهنمایی بخوام که بلافاصله میگه : بی یورسلف !! دونت وری هانی ، ریلکس ! ولی از اونجاییکه اونا شبیه ما فکر نمیکنند و سنتی  هستند ، نمیخوام یه جوری باشه که حال راشین گرفته بشه در قبال والدینش  حس کنه  مهمونی خاله بازی  بوده :)


فردا میام تعریف میکنم که بالاخره چکار کردم ، الان برم سر وقت براونی ، فوقش دوبل درست میکنم دیگه ( شکلات سفید هم دارم با اون اسمش رو روش مینویسم و شکوفه میزنم چون خامه به این زودی  آماده نمیشه بدون ژلاتین )


نظرات 19 + ارسال نظر
زیتون یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 06:55 ب.ظ

راشین جان یکی از خوشبخت ترین عروسهایی هست که میشناسم. شک ندارم. شما بینظرید. دست گلتون درد نکنه

چه عرض کنم والا ! میگن کدوم سیاه بختیه که تا چهل روز سفید بخت نباشه ؟!!
حالا حالاها معلوم نمیکنه مادر

Rima یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 03:13 ب.ظ http://dailytalk.blog.ir

سلام لیلیت جان. اوه اوه تعارف اومد نیومد داره اینجا بود ها ! یه چیزی گفتین و گرفت. دمتون گرم که مث همیشه سنگ تموم گذاشتین. دل بزرگتون پر از خوشی و آرامش باشه

محبت داری ریمای هنرمند ...

مهران جم یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 12:15 ب.ظ http://myladyprincess.persianblog.ir

بی یور سلف !! دونت وری !:)))

درود و نور و مهر بر دوستی که مثل همیشه منو شرمنده ی محبت هاش میکنه ...

mahee یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 10:40 ق.ظ

چه مادرشوهر خوبی! چه کادوهای هیجان انگیزی..کلی کیف کرده عروس جان..چقدر خوبه که جلوی خانواده اش سربلند شد..خوبه جای هیچ حرف و دلخوری ای نذاشتی.دستت درد نکنه..
چقدر رابطه ات با پسرت خوبه.خیلی خوشم اومد.کاش رابطه من و جوجه هم اینطوری بشه بعدن..

ماهی جانم تو مادر مهربونی هستی حتما هم رابطه ات بسیار دوستانه میشه باهاش ... البته من تجربه ای در مورد دختر داری ندارم ولی قطعا بسیار نزدیکتر از رابطه مادر و پسر هستش .
میدونی ماهی ، وقتی پسرک کوچک بود ، از میزان عشق و علاقه ام نسبت به اون وحشت میکردم ! خودم متوجه میشدم که این حجم احساسات طبیعی نیست و میتونه آسیب رسان باشه .
همسرم همیشه نگران بود که مبادا وقتی پسرمون به سن ازدواج برسه نتونم با عروسم کنار بیام ولی خوشبختانه انتخاب پسرک به قدری به روحیات خانواده نزدیکه و بقدری این دختر خانوم با محبت و بی حاشیه است که با تفاوت های فرهنگی ما و خانواده اش کنار اومدیم.

َADELE شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 12:12 ب.ظ

والا از اونجایی که عاشق Tech هستم و همسر محترمم میدونن . یه اسمارت فون خفن دادم بهم

هوووورررا ... مبارکه عزیزم

شبنم شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.funinourkitchen.ir/

خیلی خیلی کار خوبی کردید. من عاشق اینم که کسی برام کیک درست کنه. شام اصلا مهم نیست که چی باشه همین که دور هم باشیم و خوش بگذرونیم کافیه. امیدوارم همیشه پر توان باشی و همه خانواده رو دور هم جمع کنی.

متشکرم خانوم هنرمند و کدبانو ...
خیلی سعی میکنم راجع به مسائل منفی فکر نکنم و رفتار سایرین روی محبتم اثر نذاره ولی خب ، راستش فکرم رو درگیر میکنه بی تفاوتی برخی ها ... تمام سعی ام رو میکنم که حمل بر بی اعتنایی نکنم رفتارشون رو .

مهدیه ماه شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 11:37 ق.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

واقعا که یه دونه ای.دستت درد نکنه.
عروسای گلت قطعا خوشبختن...

خوشبختی به این چیزا نیست مهدیه جون ... ماها حاشیه هستیم ، خوشبختی اونه که دل یه زوج جوان شش دنگ با هم باشه .
هدیه و جشن و شام وقتی میچسبه که دلت خوش باشه و از انتخابت لذت ببری و بدونی داری یه زندگی مشترک شاد و صادقانه در انتظارته

کیهان شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 10:18 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
شادیهایتان جاودان باد.آمین

درود و نور بر تو کیهان عزیز
برای شما و همسر و گل پسرتان همین آرزو را دارم مهربان

سپیده مشهدی شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 09:44 ق.ظ

درودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
به بانوی عزیزممممممممممممممممممممممممم

بیست و دوی بهمن ، بیست ودوی بهمن
روز از خود گذشتن ، روز از خود گذشتن
روز آزادی ما ، روز نجات میهن
روز پیروزی ما ، روز شکست دشمن
عایا میشه من یه روز بیام دستپخت شما رو بخورم؟
عایا میشه؟

حتما میشه سپیده جون ، شک نکن ... کافیه بخوای عزیزم

عمو شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 09:35 ق.ظ

خوب پس آخرش خیلی هم عالی تمام شد.
تولد عروس گلتان مبارک بانو
شاد باشند در کنار هم

جای شما خالی ، ساده گرفتیم برای همین ساده گذشت عمو جان
بعله دیگه ایشون هم بهمنی تشریف دارند ، ممنون از دعای خیرتون

مهرو شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 07:41 ق.ظ


دست مریزاد لیلیت عزیز.
من به عنوان کسی که سعی میکنم برای همه کیک و شیرینی درست کنم، بهشون کارهای دستی هدیه بدم و یا حداقل هدیه مو به زیباترین شکلی که برام مقدوره کادو کنم و تقدیم کنم، آرزو دارم یه روز یکی برای من کیک درست کنه.
از طرف خودم و راشین عزیز روی ماهتونو میبوسم(ووی چه لب زشتی!!!)، هرچند که مطمئنم خودش زحمت این کار رو کشیده و دیشب تا صبح از ذوق خوابش نبرده.

ووووی الان یادم افتاد ! چرا همدیگه رو نبوسیدیم ؟ کادوها روی میز بود و خودش باز کردهمه رو ، من نزدیکش نبودم که ببوسمش !!

مهدیه ماه جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 11:44 ب.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

مبارک باشه الهی...
کادو چی دادی مامان شوهر مهربون؟

ممنونم دختر مهربونم ....
خب چون فکر نمیکردم برای جشن تولدش اینجا باشه هفته قبل اینترنتی براش یه گردنبند سفارش داده بودم که عکس هر دوشون میانش قرار داشت و به آدرس منزلش در تهران پست شد( که البته هنوز به دستش نرسیده چون دقیقا روزی که باید هدیه اش میرسید توی راه اینجا بودند !)
بنابر این وقتی شب تولدش رو در منزل خودمون جشن گرفتیم قضیه فرق میکرد ، از طرف خودم یه انگشتر طلای سفید و برلیان گرفتم که پشت حلقه اش دستش کرد و خیلی باهاش ست شد ، از طرف جناب یار یه عطر خریدم و از طرف پسرک راه دور هم یه هدیه ی دیگه که ترجیح میدم توضیحی ندم ... نامزدشون هم کفش ریبوک مخصوص دویدن بهشون هدیه دادند .

سپیده ز جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 09:43 ب.ظ

ادامه دارد....

لادنی جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 04:55 ب.ظ http://ladanrasekh.foliohd.com

درود بر شماا خواننده خاموشتون هستم، تولد دخترکتون مبارکها باشه
من همیشه فکر میکردم خوشبخت ترین نامزد بانو ی دنیام به خاطر مادر نازنین و گوگولی نامزدم که همیشه با همین چیزای کوچیک اما در باطن بزرگ دلمو بارها و بارها تو طول رابطه ٥ سالم شاد کردن، با خوندن این پستتون فقط لبخند گنده ی گنده اومد رو لبم که خدایا شکرت، چقدر خوبه که شمام بهترین و گوگولی ترین مامان آقای نامزدین که حواستون به همه چی هست، درود بر شمااا ، و آخ آخ براونی خونگیییی ، اخخخخ ،نوش جون

درود و نور بر شما لادنی عزیز

خوشبخت و شاد باشی عزیزم ، توی این وانفسای لب مرز بودن رابطه ها ، نمیدونی چقدر خوشحال میشم وقتی کسی میاد و از رابطه ی شاد و مستحکمش مینویسه ...
پسرک من و نامزدش درست 10 بهمن ، 5 سال از شروع دوستیشون گذشت ... البته 10 ماهه که رسما نامزد شدن و امیدوارم تا تابستون به عقد هم دربیایند .
براونی رو هم هر جور بفرمایید در خدمتم بانو

َADELE جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 10:58 ق.ظ

وای چه با حال
من عاشق یهویی هستم
یه حرکت انتحاری یه عالمه مهمون
مرسی از کادوهاتون .........چقدر حال داده به راشین خانم
من امسال عاشق کادو تولدم شدم ......نمی دونی چه ذوقی کردم

چی بود عادله جون ؟ عاشق کادو شدن شانس بزرگیه که من معمولا ندارمش !!
بسکه بد کادو و بد پسند و بد ادو اصولم :)))

سلام جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 12:41 ق.ظ

چه عالی،امیدوارم بهتون خوش بگذرد حسابی
تولد راشین جون هم مبارک

ممنونم ، جای دوستان خالی

عمو پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 05:25 ب.ظ

یعنی آخرین سکانس چی میشه؟
آقا این فیلم چرا تهش بازه؟

عمو وقتی خودمم نمیدونم تهش چی میشه ، خو چه توقعی دارین ؟؟!!!

سهیلا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 04:35 ب.ظ http://nanehadi.blogsky.com

وای چه سخت.انشاله که خدا کمک میکنه و به خوبی برگزار میشه.

به دادم رسیدند سهیلا جون ! راشین بهم اطلاع داد که خانواده اش بعد از شام میان ، بنابر این همون هشت نفر بودیم و کار خاصی نکردم :)

مگهان پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 04:30 ب.ظ

به نظرم بد نیست کیک از بیرون بگیرید شاید به چشم دیگران بیشتر و بهتر بیاد؛)
بالاخره ما جوونا یه کم! یه کم منتظریم که از خانواده ی شوی آتو بگیریم:)) به نظرم خیلی کارتون و سورپرایزتون هیجان انگیزناکه حالا اگه سورپرایز گنده تر باشه که خب بهتر ترم هست.
درود بر راشین من دهه فجر رو شروع کردم، راشین بانو تمام!!! :))

آفرین به مگی آغاز کننده جشن تولدها :)
مگی جون اتفاقا از نظر پسرک و راشین هیجان انگیز و ویژه اینه که کیکش رو خودم براشون درست کنم ، از براونی دیشب حتی یه تکه ی کوچولو هم نموند !
خیالت راحت ، اینقدر هدیه هامون عالی بود که جای هیچ حرفی نمی موند ولی گویا خانواده ی راشین آمادگی قبلی نداشتند و یا شاید کلا خیلی اهل هدیه دادن نیستند ، چون فی البداهه تصمیم گرفتند نقدی بهش کادو بدن ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.