هرگز مباد ، که دستانم را رها سازی ، همچون قایقی بی بادبان ...

ای کاش برایم عادی نشود خوب بودنت ...


وقتی میگوئیم کسی خوبست 

یعنی مهربان و با گذشت است  ، آرام و متین ست ، چشم پاک و درستکار ، سخاوتمند و بی توقع ست و از این دست سجایا ... ولی  قصه ی تو و خصوصیات اخلاقیت ورای اینهاست ... اینها سیاه مشقهای توست .

در کنار تو آرامش دارم ، نگران هیچ چیز نیستم .

با  وجود تو شجاعم ، حتی اگه کنارم نباشی ... بودنت جسورم میکند و به من اعتماد به نفس میدهد.

یکه شناس بودنت منحصر به فردت میکند ، این که هیچکس را بجز من نمیبینی معنیش این نیست که لعبتکان طناز دور و برت کمند ، بلکه " مرا عهدیست با جانان " برایت حجت بوده و هست .

اینکه دیناری از حق کسی وارد مالت نمیکنی ، اینکه علاوه بر پرسنل خودت ، نیروهای منهم میپرستندت ، اینی که هوای همه را داری و به هیچکس به قدر ارزنی ظلم نمیکنی و دل نمیشکنی ، توی کائنات گم نمیشود ... مطمئنم  جایگاه ویژه ای داری آنجا .

بچه هایمان به چشم یک بت به تو نگاه میکنند و مهرورزی را از تو آموخته اند ... و مرد بودن را


شبها که سرت به بالین نرسیده بخواب میروی ، در آغوشت میگیرم و در سکوت شامگاهی به صداهای دور دست گوش میسپارم ، به صداهایی که مثل آینده گنگ و مبهمند ... فقط پچ پچه ای شنیده میشود که آدم را به وادی رویا میبرد... به روزهای رفته فکر میکنم ، به سی و دوسالی که کنار هم گذراندیم ، نوجوانیم رو با تو به جوانی پیوند زدم و اکنون کنار تو گیسوانم رنگ میبازند ، از این زیباتر میشود ؟

نمیدانم تو جایزه ی کدام کار نیکویم بودی که هیچ خوبی که مستوجب چنین پاداشی باشد نکرده ام ...


خدا کند خوبی هایت برایم عادی نشود محبوبم

خدا کند تنهایم نگذاری

خدا کند دل مهربانت بندی هیچ غمی نشود

خدا کند باشی ،

                                 باشی ،

                                                باشی

                                                                و من قدرت را بدانم  ...

نظرات 24 + ارسال نظر
mahee پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 01:07 ق.ظ http://gahnegar.blogsky.com

چقدر زیبا توصیف کردی..خوش به سعادت همسرت که کنارشی..ایشالا دلتون همیشه شاد باشه کنارهم!

برای تو هم عزیزم
با تمام وجود و مادرانه برات دعا میکنم که هر چیزی ته قلبت هست بهش برسی ماهی جان

سایه چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 11:55 ب.ظ

چقدر زیبا نوشته اید و هر آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند...پایدار باشید در کنارهم

ممنونم سایه ی مهربان

دلبر چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 12:01 ب.ظ

درود بانو
عشق به کامت
از حال و روز تلاش تناسب اندام هم بنویس
عمریست حواسم به شماست

ای جانم دلبر شیرین ...
همچنان اندر خم یه کوچه ایم و درگیر !
نه میتوانیم بی خیالش بشویم و نه ما را توان غلبه با آن هست

شبنم چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.funinourkitchen.ir/

وبلاگتون رو تازه از طریق یک دوست پیدا کردم. انقدر نوشته هاتون روون و دلنشین و صادقانه بود که کل آرشیو رو خوندم و لذت بردم و حسرت خوردم که چرا زودتر باهاتون آشنا نشدم.
همیشه عشقتون پا بر جا باشه و سالم و دلشاد در کنار هم زندگی کنید و دو تا پسر عزیزتون رو با حضورتون شاد کنید.

ممنونم شبنم جون
متقابلا منهم خیلی لذت بردم از حوصله و سلیقه تون و وبلاگتون رو به لیست خوندنی هام اضافه کردم عزیزم

سلام چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 10:11 ق.ظ

بانوی عزیز آنقدر این پست شما لطیف و سرشار از احساسات رقیق و زیبا بود که حس دیدن آب زلال یه رود رو داشت
همیشه شاد و سلامت و عاشق باشید
برای ما جوونها هم دعا کنید که عشقمون پایدار و روزافزون باشه بانو
خیلی دوستت دارم بانو جونم

درود ونور و عشق بر تو مهربان همراه ...
شکر برای وجود با محبتت و بودنت در اینجا

ماهی چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 01:41 ق.ظ http://nimehdovom.blogfa.com

یک شبى مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ى لیلا نشست

عشق، آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود!

گفت یا رب! از چه خوارم کرده اى؟
بر صلیب عشق، دارم کرده اى؟

خسته ام زین عشق، دلخونم نکن
من که مجنونم، تو مجنونم نکن

مردِ این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلاى تو... من نیستم!

گفت اى دیوانه، لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختى
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم



این شعر هدیه به شما و همسر مهربونتون. از عشق زمینی به عشق آسمانی رسیدن قشنگه. همون خدایی که عشق رو کاشت تو دلت خودش نگه دار خودت و همسرت باشه


اینجا یه آیکون بغل کم داره حسابی ماهی جونم ...
ممنون از مهربونی هات عزیزم ، این شعر رو همیشه دوست داشتم

mahdiyemaah سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 08:45 ب.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

الهی همیشه سالم و شاد در کنار هم زندگی کنید و از هم ارامش بگیرید.
همیشه میخونمت...ببخش فقط میخونمت...

فدای تو مامان مهدیه ی مهربون که تمام وقتش رو برای امیر علی عزیزمون گذاشته
آفرین بر تو مادر نمونه

Sal سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 05:05 ب.ظ

چه زیبا... همیشه اینگونه عشق هایی رو در کتاب ها یا فیلم ها جستجو می کردم... اگرچه از این نعمت محرومم نمیدانم شاید خداوند شریکی یا همدلی برای من از ابتدای خلقت قرار نداده... به تنها زیستن خو دارم... اما برای شما و همه زوج هایی که چنین عشق پایداری دارند ارزوی سلامتی و خوشبختی را دارم.. من هم در رویاهام چنین همدلی را به تصویر می کشیدم که فقط به رویا خلاصه شد... باز هم خوشحالم

دوست عزیز
بی شک کسی که عشق را میفهمد ، لذتش را نیز خواهد چشید و هرگز از آن محروم نخواهد ماند ...
شما نیز با قلب رئوف و مهرآشنایی که داری تجربه اش خواهی کرد ، ایمان داشته باش ... تا موقعش فرا برسد دوست من

غزل سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 11:42 ق.ظ

لیلیت عزیز، چند وقتیست وبلاگتان را میخوانم و بی اندازه حظ میبرم، ولی از اونجایی که خیلی کم حرفم چیزی ننوشتم.
خوشحالم بخاطر عشق آسمانیتون و امیدوارم تا ابد باقی بمونه.
دوستون دارم. زیاد.

وجودتون باعث برکت اینجاست بانو ، حتی در سکوت ...
ممنونم که لب به سخن گشودید

عمو سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 11:18 ق.ظ

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا


عشقتان مستدام و نور بر آن باد

سپاس عموی مهربان ... با صدای ناظری میشنویمش انگار ...

سهیلا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 11:02 ق.ظ http://nanehadi.blogsky.com/

کنار تو در گیر آرامشم ....الهی تا ابد پادار باشه این آرامشتون

به دعای خیرتون محتاجم بانو ... برای شما و عزیزانتون نیز چنین باشه الهی ...

فرشته سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 10:11 ق.ظ http://ftnia@persianblog.ir

عشقتون پایدار و مستدام بانو

سپاس از اظهار محبت و لطفتون عزیزم

میس مهندس سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:30 ق.ظ http://manomester.persianblog.ir/

وقتی این تعاریف رو از همسرتان می کردید در تمام مدت همسرِ خودمو تصور میکردم ... درست به همین زیبایی که گفتید زیباست این اخلاق ویژه اش ...
البته ما هنوز به قسمت بچه و میانسالی و اینها نرسیده ایم ... انشاالله این زیبایی ها هم برای شما و هم برای من مستدام باشه ...

به به ، پا به پای هم زندگی رو تجربه کنید ... در کمال خوشبختی و قدر یکدیگر رو بدونین
خوشحال شدم که اینجا نوشتیدش بانو

رویای58 سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 08:31 ق.ظ

چه با احساس نوشتی بغض کردم .عشقتان مستدام


ممنونم از شما مهربان

ADELE سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 08:07 ق.ظ

بهسا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 07:58 ق.ظ http://mywellnessjourney.mihanblog.com/

چقدر این نوشته دلی بود.... خیلی خیلی زیاد
امیدوارم همیشه در کنارهم باشید و عشقتون هرلحظه بیشتر از قبل باشه

سپاسگزارم بهسای همیشه مهربان ...

رها سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 07:51 ق.ظ

سلام بر بانوی عزیز آرزو میکنم در کنار هم سلامت و شاد باشد

درود و نور و مهر بر تو رهای خوب و عزیزم

سپیده ز دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 09:47 ب.ظ

روز اول که سرِ زلف تو دیدم
گفتم
که پریشانی این سلسله را اخر نیست....

تیام دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 08:11 ب.ظ

خدا شمارا برای هم حفظ کنه وسایه سار فرزاندانتان باشید

زنده و خوشبخت باشی تیام عزیز

سپیده مشهدی دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 06:18 ب.ظ

ای جونمممممممممممممممم
همیشه سلامت و عاشق باشین

در کنار دوستان خوب و همدلی مثل تو سپیده جانم

مریم دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 05:59 ب.ظ

شک نداشته باشید که همسر شما هم از اینکه چنین همسر قدردانی داره خوشبخته لیلیت خانم. وقتی بعد این همه سال خوبی هاش عادی نشده میشه فهمید که هرگز عادی نمیشه.

ممنونم از قوت قلبت مریم جانم
زندگی همه ی زوجها به ویژه اونهایی که این سالها مزدوج میشن پایدار و مستدام ...

کیهان دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 04:27 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

خداوند شما را برای هم نگه دارد.
امین

درود و نور و مهر بر شما ...

فریبا دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام بر بانوی مهر
لیلیت عزیزم دلتنگ روی ماهتونم ... همچنان خواننده مطالبتون هستم اما کمتر در چشمتان هستم و مطلبی نمی نویسم اما این پست اونقدر قشنگ بود که حالم رو خوب کرد و نتونستم باز هم خاموش بگذرم.... بانو من هیچ وقت تجربه این همه عشق رو از جانب شریک زندگی نداشتم از بدی خودم یا بدی روزگار نمیدانم اما همیشه دستانم خالی از مهر و حمایت بوده است و سالهاست که همیشه مسئولم اما تو این نوشته ها اونقدر عشق و دلگرمی وجود داشت که باز هم غبطه خوردم به حال خوبی که بین شماست و از خدای مهربون میخوام که این عشق مستدام باشه و قدر لحظه لحظه با هم بودنتون رو بیشتر و بهتر بدونین ....... بانو اونی که شما ازش به زیبایی ترسیم کردی حسرت همیشه من بوده و من واقعا خوشحالم که هنوز تو این دنیا هستن آدمهایی که بودن برای هم بهترین سرمایه زندگیشونه و بانوی عزیز من نگران عادی شدن خوبی شریک راهشه ..... و این برای من نوید امیدواری است که خوبی و عشق هنوز هست ......

کاش میدونستین بودنت در اینجا چقدر برام ارزشمنده فریبای عزیزم
دلخوشی و شادمانی همیشگی ات آرزوی منست

کیهان دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 02:44 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

درودی به طراوت باران در حال بارش خدمت شما بانوی گرانقدر
راسیاتش دوستان عمومن غیر هم استانی گاهی به من می گن"جناب خان" و البته من هم یه جورایی خوشخوشانم می شه و مثل بعضی از هموطنان بخاطر یه ته لهجه میز و صندلی و تیر و تخته ها را به هم نمی ریزم.فقط هم بخاطر همین رک گویی و البته بعضی هم که روحیات ما خوزستانی ها را نمی دونند و نمی شناسند گاهی از حرفهامان دلخور هم می شن و هر چه هم عذر خواهی کنیم و بگیم بابا والا بلا منظوری نداشتم به خرجشان نمی رود هیچ بلکن بیشتر هم ناراحت می شن.
اما چه کنیم خوزستانی همینه که هست
شادی ات روز افزون.آمین

ممنون از پاسختون دوست عزیز...
شاد باشید و دلخوش برادر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.