رفتار سازمانی

دیروز ٨ تا ١٢ رو جلسه بودم ... نشستی که هشت نفر رئیس کل یکی پس از دیگری آمدند و افاضات فرمودند و رفتند .

نفر اول که کل تر ! بود یک ساعت و نیم حرف زد ، بعدی که رده اش اندکی پایین تر بود یکساعت ، و بعدی ها به ترتیب کمتر و کمتر ! فکر کنم نقر آخر فقط یک ربع مهلت پیدا کرد ! 

همه شان را آب میکردی و قالب میزدی ، دو تا مدیر درست و درمان ازشان استحصال نمیشد  ولی چهارصد نفر آدم مجبور بودند توی سالن چشم بدوزند به آنها و در حالیکه افکارشان جای دیگر سیر میکرد وانمود کنند دارند گوش میکنند !

بعد برگشتم محل کارم  تا بخشنامه هایی که رفرنس داده بودند بررسی کنم اما هنوز سیستم را روشن نکرده تماس گرفتند که  ١٢/٥ جلسه اضطراری هیات مدیره است ، کجایید ؟ 

ای بابا ! دمنوش زیره ای که توی ماگ ریخته بودم روی میزم ماند ، راه افتادم ، گاز - دنده ، راس ساعت توی جلسه بودم تا ساعت ٥/٥ ( واقعا چه جونی دارم من !! - گو اینکه دیشب از کمر درد اینهمه وقت نشست روی صندلی نتونستم بخوابم )

ولی در عوض از جلسه ی دوم کلی چیز یاد گرفتم ، هم از دیدگاه علمی و فنی و هم از منظر روابط انسانی !


یکی از مدیران موازی با من که پارسال به تیم ما پیوسته خانمی ست چند سال جوانتر از من که روابط دوستانه ی مبنی بر احترام با هم داریم / داشتیم !  وقتی به ما پیوست چون فیلد کاریش تا حدی از  ما انحراف معیار داشت همه سعی کردیم کمکش کنیم تا سریعتر خودش را به معیارهای موسسه برساند و حلقه ی مفقوده ای در زنجیره  ی کاریمان نباشد  ، از همان اول هم به گونه ای وانمود میکرد که خودش همه ی اینها را میداند و بلد است و اگر به توضیحاتمان گوش میکند ، نه این که بلد نباشد ، میخواهد به ما احترام گذاشته باشد و ما را خیط نکند !!

من و سایر مدیران موسسه هم به روی مبارک خودمان نمی آوردیم و همچنان روتین هر کاری که روال عادیمان بود به او هم انتقال میدادیم و دیگر اصلا معلوم نمیکرد چه چیزی را بلد هست و چه چیز را نیست !

اندکی که روی کار مسلط شد ، با خودش فکر کرد خب مدیر است و باید مدیریتی سر کار بیاید ( ٩/٥ می آمد و طی روز هم یکی دو بار برای رسیدگی به امور شخصی خارج میشد )و  معاونینش هم موظفند هندل کنند و هر وقت رئیس بزرگ  طی تماس با دفترش سراغش را بگیرد جوری دست به سرش کنند که متوجه نبودنش نشود !

یکی دو ماه پیش سر همین مساله تذکر جدی دریافت کرد و هفته ی بعدش به طور غیر نامحسوس و مویرگی شایع کرد که یک موسسه خیلی مطرح بهش پیشنهاد کار داده و بزودی با ما خداحافظی خواهد کرد ...

به خیال خود چنان زیرکانه این شایعه را ساخته بود که همه  مطلب را میدانستند در حالیکه هیچکس از زبان خودش نشنیده بود ! 

در عین حال وقتی  هر کدام از مدیران  همکار  از جمله من ،  تماس میگرفتند و ازش صحت موضوع را میپرسیدند با کلی غمزه و کرشمه میگفت : خوب پیشنهادهای خیلی خوبی شده و احتمال زیاد بپذیرم ...

رئیس بزرگ هم که چهار تا گوش دارد و دوازده جفت چشم از مبادی غیر رسمی شنیده بود ، از ما هم که استعلام کرد شنیده هایمان  را تایید کردیم ( به این مضمون که با ما هم چنین  احتمالی را مطرح کرده )بنابر این  نشستی اضطراری تشکیل شد تا در صورت صحت موضوع سریعا مدیر جایگزین را معرفی کنند ولی این خانم به محض اینکه  رئیس بزرگ موضوع  را مطرح کرد به کلی انکار کرد و گفت  :

نمیدونم چه کسی با بودن من منافعش به خطر افتاده که این شایعه ها را طراحی کرده !

 و به حالت قهر و بدون خداحافظی جلسه را ترک کرد . از آن روز به بعد هم که بیش از یکماه میگذرد هرگز با من یا هیچکدام از مدیران موازی حتی تماس تلفنی نداشته و در مواقع ضروری هم معاونینش  تماس میگیرند  و با ما هماهنگ میکنند و مثلا قهر کرده !

در جلسه ی ٥ ساعته دیروز خیلی بهش سخت گذشت . از تماس چشمی با همه ی ما احتراز میکرد ، تمام  سوالها ی شغلی  را با طعنه و کنایه پاسخ میداد و سر میز ناهار هم نیامد و باز هم نیمه کاره جلسه را ترک کرد ... موندم چطوری میخواد تا پایان قرار داد کاریش که ده ماه ازش باقیست  این مدلی ادامه بده ؟

برای ما هم سخت خواهد بود چون وقتی در جلسات حضور دارد فضا بشدت سنگین میشود و همه معذبند .

بعد از خروجش از جلسه رئیس بزرگ گفت : شما چرا اینقدر منقبضید ؟!! ایشون یه دروغی گفتند که خودشون رو گرون کنند ، به محض اینکه متوجه شدند من با نیروی جایگزین تماس گرفته ام ، بلکل منکر قضایا شدند و برگشتند در پوزیشن خودشون ، حالا شرمنده و خجالت زده بودنش رو از بازیهایی که درآورده ، پشت نقاب قهر و ادا پنهان مبکنه ! شما راحت باشید ...


واقعا اینهمه پیچیدگی در رفتار و حاشیه سازی برای چه ؟ نمیشه مثل انسانهای متمدن رفتار کنیم و رفتار سازمانی را یاد بگیریم وقتی ادعای مدیریت داریم ؟


نظرات 16 + ارسال نظر
mahdiyemaah یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 02:04 ب.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

با این کاری نداشته باشین...اینو خدا همینجوری افریده.
گناه داره...

والا مهدیه جان ما گناه داریم که از بد حادثه این روزها حداقل یه نوبت توی جلسات میبینیمش و قیافه گرفتنهای چپ و راستش رو تحمل میکنیم !!

ضمنا آفرین که اینقدر سریع ده کیلو کم کردی !

عمو یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 01:45 ب.ظ

خدا قوت
خوبین؟

درود و نور و سعادت بر عموی مهربان
بلی عمو جان ، میدانید که ظالم سالم است ! پس خوبم و مشغول ...

پــونــه یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 09:14 ق.ظ http://veblagane.blogsky.com

میشه بیاین یه سری به وبلاگانه و نطرتونو بهم بگید

به چشم ، در اولین فرصت

بودا یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 08:00 ق.ظ

درود بر بانوی مهربانی
به نظر من اصول مبانی مدیریت ، رفتار سازمانی و ... برگرفته از نظرات تئوریسن های کلاسیک و نئو کلاسیک غربی هست که در ایران هم بهمان صورت پیاده سازی و اجرا میشده است در این سیستم ارتباط افراد با هم ، با مدیران همطراز یا غیره بصورت کاملا روشن و کانالیزه شده تعریف و مشخص شده و مشکل تنها زمانی بوجود می آید که این ساختار سازمانی توسط بومی سازی ، اهرم های فشار بیرونی ، تکلیفات دستوری بعضاً دولتی یا شبه دولتی و مدیریت غیر علمی با جذب افراد نا لایق بعضاً بی اطلاع یا بی انگیزه سبب به قهقرا رفتن سازمان خواهد شد .

بودا جان با این متن ارزشمند و کارشناسانه ات الان قشنگ حس میکنم دوباره سه واحد رفتار سازمانی پاس کردم :)
ممنون از اظهار نظر دقیق و صحیحت پسرم

زیتون شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.zeytoone-tanha.blogsky.com/

سلام.
امروز عصر در نم نم باران خنک پاییزی ، یادتون بودم

نظر من اینه که ایشون و ادمهایی که رفتارشون شبیه ایشونه سرجای خودشون قرار نگرفتند. یه کمی اون فضا براشون بزرگه. ظرفیتشو ندارن. امر بهشون مشتبه میشه که خبریه!
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود!

زیتون جون هر روز یه جوری ترکشهاش بهمون اصابت میکنه ... فردا منتظر یه داستان جدید هستیم

Nila شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 03:56 ب.ظ http://23969.blogsky.com

به نظرم کمبود محبت دارن بانو: |
+ آدرس جدید: )

از این دیدگاه نگاه نکرده بودم بهش !!!
مرسی برای ادرس...

فرزانه شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 12:03 ب.ظ http://baghanar.blogfa.com/

درود بر لیلیت گل خودم . چه ماجرایی دارید تو اداره ها روانشناس های سازمانی کلا کم میارند توی ادارات مملکت . الان که به گذشته بر می گردم می بینم اقدام جسورانه برای استعفا از شغل رسمی که تو وزرات ارشاد داشتم خیلی هم بد نبوده خدا روشکر.
از محیط اداری مملکت بیزارم رسما . برای ثبت نام پسرم تو مدرسه یک هفته معطل این امضا و اون امضا بودیم هنوز هم تموم نشده به سلامتی . یعنی اگه پلیس رو از خیابون ها بردارند و امضا رو از ادارات ایران احتمالا روند امور سرعت بیشتری پیدا می کنه

فرزانه جون همین امروزبرای هماهنگی کاری با موبایلشون تماس گرفتم ، جواب ندادند از طریق تلفن سانترال داخلیشونرو گرفتم ( خب متوجه میشه من از کدوم مرکز زنگ زدم ء) چنان سرد و سنگین و یخ برخورد کرد که نگو ! منم که عین دیوانه ها همونجور مثه همیشه با یه عالمه هیجان و احساسات احوالپرسی کردم !!
دیگه کم کم دارم سر خورده میشم از ابرام و اصرار خودم بر عادی سازی روابط ء...

shadmane شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 10:55 ق.ظ

جالب بود

خوندنش شاید ، ولی درگیر شدن باهاش نه اصلا !

مریم جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 06:34 ق.ظ http://40years.blogsky.com

از این بازی های خاله زنکی تو محیط کار متنفرم ! چرا نمی خوادن خودشون باشن و با تلاش و مدیریت درست پیشرفت کنن ! احتمالا این خانوم یکی دو جا از این حربه ها استفاده کرده و گرفته !!!
من وقتی کارمندهای زیر مجموعه ی کارم رو جمع می کنم برای یادآوری ارزش کارهای خوبشون و تا می تونم براشون درخواست های تشویقی می نویسم ، رئیس محترم می فرمان با اینکار این ها رو پررو و پر توقع نکن ! اما این منم و روش کاری منه ، اگر کسی درک درستی از این تشویق نداشته باشه هم بلدم چطور درستش کنم ! از آدم هایی که خودشون رو تو هزار لإیه ی بی ربط و تصنعی قایم می کنن بدم میآد ، والاااا

جانم مدیر توانمند و کار بلد ...
مریم جان یکی از خواننده هاتون نگران بودند که چرا وبلاگتون به روز نمیشه و پرسیده بودند جای دیگه ای مینویسید ؟

فکور جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 01:47 ق.ظ http://benjamin-button.blogsky.com/

این افراد همه جا طلبکار هستن زمانیکه خوابگاه بودم یه دختری اومد گفت که اتاقت رو بمن بده تازه لطفم بهت میکنم امان از پر رویی بعضیا

ف، م پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام بر دوست
رفتار سازمانی در ادارات دولتی از ابن هم مضحک تره ؛)

درود و نور بر تو دوست جان

تجربه ی اون رو نداشتم هرگز

پــونــه پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 03:34 ب.ظ http://veblagane.blogsky.com

شاید اوشون پیش خودشون گفتن تیری در تاریکی بزنم شاید مقام و مرتبه بهتری پیدا کنم از قضا عکسش اتفاق افتاده و به کلی داشته بیکار میشده
شماازش دلگیر نباشید خودش درست میشه

جان خودم ما دلخور نیستیم !! ایشون از ما شاکیه و برامون پشت چشم نازک میکنند ....

سپیده مشهدی پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 01:06 ب.ظ

درود و نور به بانوی عزیزم
خوبین؟خانواده خوب هستن؟
من با اجازه برم و پست هایی که نخوندم رو بخونم
با اجازهههههه

به به ... سپیده ی عزیز ، کجا بودی مادر ؟!

مگهان پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 12:58 ب.ظ

چقدر اتفاقات مشابه تو این دنیا هست. دقیقا چنین رفتاری از یکی از مدیرای شرکت بابا اینا سر زد و پدر جان مرخصش کردن بره سر اون کار خیلی پر درآمد تر! بعد از یک ماه برگشت با اشک و آه ! که بذارید برگردم سر کارم !!! همونی که میگفت در آمدم تو کارخونه زمزم دو برابر اینجا خواهد بود ... عجببب
الان برگشتن به عنوان یه کارشناس ساده کارشونو ادامه میدن و دیگه مدیر هم نیستن!!!

این خانوم هم اگر رئیس بزرگ بخاطر اعتبار شرکت و اندکی هم ماخوذ به حیا بودن ، مرخصش میکردند ، الان رفته بود معلم شیمی شده بود ، خصوصی کنکور ی کار میکرد !

سهیلا پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 11:42 ق.ظ http://nanehadi.blogsky.com

مدیریت حلقه مفقوده است.فک میکنن خونه خاله است ناز میکنن

به گمانم ناز کرد برای گرفتن امتیاز ، این اتفاق که نیفتاد هیج، ارج و قربش رو هم از دست داد ...

عمو پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 10:36 ق.ظ http://Mrmustache.blogsky.com

درود
آخر هفته شما بخیر بانو
به نظر اینجانب که کوچکی بیش نیستم و سابقه کاری ام یک هشتم سرکار نیست، برخی آدمها در خانواده احترام و ارزش و دوست داشته شدن را دریافت نمی کنند و این کمبود ها و عقده ها را با خودشان می آورند در سطح جامعه تا برایش جواب بگیرند و مرتفعش کنند، که حاصلش میشود چنین برخوردها و رفتارهایی!!!

ما که هنوز اندر کف رفتار دیروز این خانوم غوطه وریم و جرم خودمان را هم هنوز نفهمیده ایم !

به اون یکی مدیرمون که آقاست ( با ایشون هم واقعا بی ادبانه رفتار کرد !) گفتم : شما تفهیم اتهام شده اید ؟!!! گفت نه والا ! من فعلا در بند متهمین محبوسم ، نه مجرمین !!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.