پرپین

در بین اقلام سبزی خوردن در اینجا ، یه سبزی گوشتالود هست به نام پرپین ( خرفه) و از اون چیزهائیه که مثل سپستان ، زیتون ، خرمالو و انبه خیلی ها از جمله اعضای خانواده ام دوستش ندارند .

من ولی ، طعم و بافت آبدارش رو خیلی دوست دارم ... از وقتی پسرک رفته  هر بار سبزی خوردن  میگیرم موقع باز کردن بسته ی پرپین به یادش میفتم و اینکه هر بار غر میزد : مامان چرا این سبزی لیز لیزی رو قاطی سبزی خوردنها میکنی ؟! 


عادتها ، تکیه کلامها ، شیطنت و بازیگوشیهاش ، بدخلقی ها و سختگیریهاش  پررنگ در خاطرم نقش بسته و مدام در ذهنم مرورشان میکنم خصوصا وقتهایی که همسردلبند موقع خطاب کردن پسرک کوچک ، سهوا نام پسرک بزرگتر رو صدا میزند و آه میکشد...

او هنوز عادت نکرده به نبودن پسر محبوبش ، هنوز هر شب خواب کودکی او را میبیند و خود را آزار میدهد که به اندازه ی کافی پدر خوب و مهربانی نبوده برایش . 

گویا من راحت تر با قضیه کنار آمده ام ، شاید چون منتظر برگشتنش نیستم .


این روزها که سیل مهاجرین رو به اروپا روانند ناخواداگاه بیشتر به یاد پسرکم می افتم و با دیدن صحنه های وضعیت نامناسب پناهجویان مدام به این فکر میکنم که این هجوم کم سابقه به کجا خواهد رسید ؟ اروپا شعبه دوم خاورمیانه خواهد شد ؟ با همان میزان  کم توجهی به قانون و فرهنگ و بهداشت و سواد و سایر مسائل و یا آنقدر قوی ست که می تواند تاثیر گذار باشد تا تاثیر پذیر .

آیا آلمان و اتریش از پس تامین حداقلها برای مسکن و سلامت و غذا ی این خیل عظیم برخواهد آمد ( شغل که جای خود دارد ) و یا این جمعیت ناچار به بسنده کردن به کمترین امکانات  خواهند بود - لقمه نانی بخور و نمیر و محبوس ماندن در کمپها و سالیان سال بدون اکسپت یا ریجکت در حالت آن پروسس به سر بردن ؟

در بهترین حالت رفیوجی یا پناهنده خواهند بود و با ٩٠ ٣ یورو حقوق ماهیانه و کوپن های گرفتن غذا دلخوش به این خواهند بود که دارند در اروپا زندگی میکنند و اگر آنقدر خوش شانس باشند که بعنوان شهروند درجه سه بتوانند شغلی بیابند ، هرگز حقوقی برابر با یک اروپایی نخواهند یافت .

پناهندگی تنها هنگامی قابل توجیه و تحمل است که جانت را برداری و فرار کنی وگرنه زندگی بهتر در جهانی آزاد و امن ، رویایی بیش نخواهد بود ...

نظرات 9 + ارسال نظر
نادر شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 10:51 ق.ظ

البته خودروش شورتره

و یه مقدار ریزتر با حاشیه ی قرمز ...
من هرگز خودروش رو نچشیدم البته :)

بهسا شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام
صبح شنبه شما بخیر و شادی و سلامتی
از مامان پرسیدم گفتن که بعد از پاک کردن و اینها بخارپز میکنید و بعد به ماست اضافه می کنید و نمک و فلفل و هرجی دوست دارید میزنید. نوش جان
امیدوارم دوست داشته باشید اما بازم بک بار امتحانش اشکالی نداره

:

بهسا پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 12:14 ب.ظ

لطف دارید. ممنونم واقعا. منم خوشحالم از بودن دوست عزیزی مثل شما
راستشو بگم؟؟؟فقط امتحانش کردم برا تابستون خوبه خودم درستش نکردم اما تومایه های اسفناج و ماست هست
میپرسم و بهتون میگم

مرسی بهسا جونم

نادر پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 09:27 ق.ظ

بله تو جنوب از این سبزیجات زیاده مخصوصا جاده خرمشهر من زیاد چیدم

البته میدونین که نوع وحشی و خودروش خیلی متفاوته طعمش ...

بهسا پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 09:24 ق.ظ http://mywellnessjourney.mihanblog.com

درود بر لیلیت بانوی خوش سخن
من خیلی این سبزی رو دوست دارم.خنکه و با ترشی خوشمزست. ضمننا تو ماست هم میریزند که اونم خوب میشه. امتحان کنید با ماست شاید همسر دلبند دوست داشتند.
ای کاش شرایط جوری بود که هیچکس جلای وطن نمیکرد. غمگینم میکنه این رفتن!
اما مدتی هست که حتی من وابسته به خانواده و شهر و خاک و نوستالژیا با خودم میگم مگه چند بار فرصت داریم برای زندگی؟؟

بهسا جون نمیدونی چقدر خوشحالم از بودنت عزیزم
اصلا نمیدونستم ! توی ماست چجوری میشه با حالت ژلاتین مانندش ؟ !

این هجرت کردن ولی، برای بعضی ها لازمه ... از دو جهت : برای برخی تا ادب بشن ، و برای بعضی ها تا از ادب شدن در امان بمونند !!

ترمه پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 02:00 ق.ظ http://terme61.persianblog.ir

من عاشق خرفه ام . و شنیده ام که برای کم خونی مفید است . و دوست ندارم هیچ راجع به وضعیت پناهجویان و غیره فکر کنم چون غمباد میگیرم و مرتب یاد تصویر یک کودک مرده توی ساحل می افتم که میتوانست بچه ی هر کدوم از ماها باشه و دلم هری میریزه پایین . به قول نامجو : اینکه زاده ی آسیاییم و میگیم جبر جغرافیاست ...... لعنت به تبعیض لعنت به کمبود ..... ببخشید منم مثل خودت دل پر خون و سر پر دردی دارم از این مقال

بلی ترمه جان ، آلان هم قربانی شد ... مثل اونهایی که روی مین رفتند و معبر باز کردند ، این بچه ی سه ساله معبر ورود به اروپا رو برای خیلی ها باز کرد تا الان نخست وزیر آلمان مرکل کیلویی پناهنده بگیره و کانادا هم به پدر بچه پناهندگی افتخاری بده ( نوشدارو بعد از مرگ سهراب ) ...
حرف اینه : چرا نباید انسانها در موطن خودشون شرایط زندگی داشته باشند که ناچار به کوچ نشند ؟

سحرالف چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 09:17 ب.ظ http://sin-alef.blogsky.com

بانو این اطلاعات عالی بودن ممنون

فریبا چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام بانو دلتنگی فرزند چیز عجیبی است با دلتنگی ها دیگه جنسش فرق داره اینو از چشمهای خواهرم که در جوانی همسرش رو از دست داد و پسر بزرگش اینجا موند و پسر کوچکش برای فوق صنایع رفت آمریکا و الان بعد از فارغ التحصیلی مشغول به کاره میفهمم.پسر کاملا راضیه اما مادر قلبش دو نیم شده بین ایران و آمریکا در رفت و آمده .... بانوی مهربون من از همه داشته هایی که آدمها تو این دنیا میتونن داشته باشن یه دختر دارم که مهندسی برق خونده و پسری که سال سوم دبیرستانه و بسکتبالیسته اما دخترم به تازگی ازدواج کرده و با همسرش دارن میرن اونور آب که همسر دکترا بخونه و دخترم فوق بگیره و زندگی رو ادامه بدن .... یه جورایی تو یه خلسه ام که انگار هنوز نمیخوام بفهمم قراره دخترم که تو این سالها هم دخترم بوده هم گاهی وقتها مادرم ( مادرم به رحمت خدا رفته) و هم رفیق روزها و شبهای تنهاییم بوده داره میره از ایران.... نوشته های شما تو دلم رو خالی میکنه اما فقط میخوام دخترم جایی باشه که خوشحاله این آرومم می کنه میدونم با روح بزرگی که داری شما هم همین رو برای گل پسرت می خوای .... برات صبر و آرامش میخوام از ته ته دلم

فریبا جان خداوند روح مادر گرامیتان را قرین رحمت کند و دختر عزیزتان را سلامت بدارد ... موضوع دختر شما اندکی فرق دارد ، او تا اندازه ای به تبعیت از همسر قصد هجرت کرده و احتمال زیاد باز خواهد گشت ، اما فرزند من شخصا این تصمیم را گرفت و قصد بازگشت ندارد .
از طرفی بنظرم دوری از فرزند دختر که هم آسیب پذیرترست و همیشه به حمایتهای زنی مثل مادرش نیاز دارد سخت تر از دوری از فرزند پسر هست ... حداقل مطمئنی فردا پسرت درد زایمان نخواهد کشید و تو اینجا به جایش شرحه شرحه شوی !
هیچ پسری ، حتی بهترین آن ، جای دختر را برای مادر نمیگیرد ... از خداوند آرامش قلبی و خوشبختی و شادی برای شما و دختر گلتان را طلب میکنم ، در پناه خداوند باشند عزیزانمان

ماهی چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 06:59 ب.ظ

من با خرفه ترشی درست میکنم . با سیاهدانه و زردچوبه و سیر فراوون . همسرم خیلی دوس داره.

واقعا ؟! یعنی پرپین از این هنرها هم داره ؟ حیف که راهش رو بلد نیستم وگرنه حتما امتحانش میکردم شاید همسر دلبند از در دوستی با پرپین درآمد !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.