قابلمه ای با درب پیرکس

١-٦-٩١


خدای عزیز و مهربونم

قطعا همه ی تدابیرت بی نقصه ولو اینکه من ازش سر در نیارم ، وقتی مسحور  طبیعت سبز جادویی رامسر بودم  قلم صُنعت رو ستودم ولی توی مسیر خشک و بی آب و علف و برهوت و کویری  بازگشت به اینجا،  وقتی با چشمهای وق زده 12 ساعت به جاده چشم دوختم شدیدا به این فکر میکردم که چرا ما رو گذاشتی توی قابلمه ، زیرمون رو روشن کردی و درب قابلمه رو هم بستی ؟

ازت ممنونم که در قابلمه شیشه ایه و میتونیم بیرون رو ببینیم ، البته یه روزایی مثه امروز که دم کنی میذاری و بعد در دیگ رو میبندی ، خب دیگه هیچی نمیبینیم و بخار میکنیم و قشنگ دم میکشیم ( شرجیه باز هم ) ولی خدا جون ، باور کن ما هم دل داریم ،بلدیم از طبیعت لذت ببریم ، دلمون آب و هوای فرح بخش میخواد و جاده های دلنواز و نسیم  روحنواز....

یعنی سکه ی ما قلب بود ؟

فرقمون با اونهایی که کلاردشت و نمک آبرود زندگی میکنن چیه آخه ؟ حالا نمیگم فرقمون با ساکنین خزر شهر چیه!!! چون میدونم کلا آلیاژمون با اونا متفاوته و زیاده خواهی میشه بخوام اونا رو با ما یکی فرض کنی ، ولی میتونم ازت توقع داشته باشم به اندازه ی یه کارگر روزمزد شالیکار از مواهبت سهم داشته باشم ؟

خدا جون از دیشب که برگشتم خیلی احساس مغبون بودن میکنم ، حس میکنم تا خرخره کلاه رفته سرم .... استان زرخیز خوزستان کیلویی چنده ؟ قطب فولاد و نفت به چه دردم میخوره؟ گیریم کارخانجات نورد لوله ، کل لوله ی کشور رو تامین کنه ، این یعنی ما آدم نیستیم که وقتی دستمون رو میگیریم زیر شیر آب نسوزیم ؟ خو مگه دبی چقدر با ما فاصله داره ؟ چطوری اونا قطب توریستی شدن و امکاناتشون یه جوریه که از اقصی نقاط عالم مردم ترغیب میشن بهش سفر کنن ولی ما وقتی میخوایم از یه سفر یه هفته ای برگردیم خونه مون به گونه ای عزا میگیریم که گویی داعش داره میبره گردنمون رو استاد کنه ؟!


پ.ن : مسئولین محترم توجه نکنن ، روی سخنم با خدامون بود ... به قول عموسیبیلو آب هوای دربند و درکه رو دوست دارم ، اوین رو نه !

نظرات 22 + ارسال نظر
لیلا سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 06:46 ق.ظ

دید قابلمه ای هم جالب بود

ماهی سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 01:34 ق.ظ http://nimehdovom.blogfa.com

و من عاشق بلاگرهای شام درست کنم.
کمابیش پستهام رو از آخر پاک میکنم. چند روزی از زندگیم رو خوندید. امیدوارم خونم براتون نور کافی داشته باشه. منم از تجربیاتتون استفاده کنم. با احترام فراوان

قربان شکلت ماهی جان
کاش تا قبل از پاک کردن برسم همه اش رو بخونم
پیجت باز مونده روی صفحه ی مونیتور ...

سپیده ز دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 10:59 ق.ظ

سلامممممممم بانو
خوبییین ؟اونروز به طور اتفاقی عکس هیلاری کلینتونو دیدم نمیدونم چرا حس کردم شما یه جورایی قیافتون شبیهه اوشونه

ای ددم وای ! یعنی اینجوووور شکسته فرض میکنی منو ؟؟!!!!
ناچارم یه عکس فوتوشاپی رو کنم از خودم :))))

mahdiyemaah یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 05:21 ب.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

بامیه خریده بودم بخشکونم نمیدونم هواسم کجاست سرخش کردم...
چرا فکرم یه جا جمع نمیشه اخهههههه
دعا کردم خدا یا زیر قابلمه تونو کم کنه یا طاقت اهنین بهتون بده.....

اونم خوبه ، تا پنجشنبه صبر کن ، همه چی درست میشه

ماهی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 05:10 ب.ظ http://nimehdovom.blogfa.com

مهاجرت جانم. مهاجرت. چاره کار مهاجرته. بهتره دست عیال مربوطه رو بگیرید نیمه دوم زندگی رو در آب و هوایی خوش زندگی کنید.

هعععععی ! تو لیلی گفتی و کردی کبابم !
یادم باشه بیام بخونمتون ... اول برم شام درست کنم ، بعد خدمت میرسم ، هر چی نباشه من یه بلاگر خانه دار شام درست کن م!!!

نورسیده یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 04:13 ب.ظ

سلام، بانویی توانا در نوشتنید. زمستان جنوب رو تجربه کردیم، سفری به یاد ماندنی داشتیم کنار انسان هایی بس شریف و مهربان.

درود و نور و مهر بر این ادبیات آشنا ...

پری گل یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 12:49 ب.ظ http://sangghollab.blogsky.com

سلاملکوم هم قابلمه ای عزیز :)
رسیدن بخیر :)
خدا خودش رحمش بیاد

هعی وای من ! شوما هم توی قابلمه ی مائید؟؟!!!

سیمای یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 10:07 ق.ظ

لی لیت جان رسیدن بخیر
آخخخخخخخخ از گرما

هلیا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام
رسیدن به خیر بانو
بنده هم در سفر اخیر به شمال همین حس رو داشتم بارون که میزد گفتم بیاید لذت ببرید که ما تا آبان و آذر بارون نداریم

کاش فقط مساله بارون بود ... اینکه نرسیده به پارکینگ مجتمع خیس باشی و لباست بچسبه به تنت با هیچ منطقی جور در نمیاد ...

بهسا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 08:44 ق.ظ http://mywellnessjourney.mihanblog.com

سلام لیلیت عزیز
رسیدن بخیر.همیشه به سفر و شادی.من واقعا بهتون حق میدم چون خودمم به شدت بد گرماهستم.تحمل گرما سخته اما جنوب شبهای زنده و قشنگی داره و خب دریای جنوب بسار زیباتر از دریای شمال هست با کمال احترام البته. وزیبایی ایران هم به این تنوع اقلیمیش هست.به شرطی که زمان مناسب هرفصلی جای مناسبش باشی مثلا زمستان جنوب و کویر،بهار شیراز و شمال.تابستان شمال غرب و...

ای جانم چقدر دلتنگت بودم بهسا جون

همطاف یلنیز شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 09:40 ب.ظ http://rahi-2bare.blogsky.com/

سلام سلام
.
پس بزودی می‌شود امیدوار بود که از قابلمه درب پیرکسی خارج شوید
.
دوستی دارم ساکن شهسوار.تنکابن، من حسرت محله اونا رو دارم خیابان رو رد کنی انتهای کوچه دریاست... کل مسیر درخت میوه...میوه ها سرشاخه ها می مانند یا می افتند و می گندند یا همان بالا می گندند... خانه هایی ویلایی بی دیوار پر از دار و درخت
بعد او آمده بود اینجا و آرزو می کرد در مجتمع مثل اینجا زندگی کند! و شاکی از بارندگی و رطوبت شمال!
با این همه منم گریزان از گرما هستم از قدیم گفتند سرما چاره داره گرما نه...
برقرار بمانید و راضی و پرروزی

درود و نور و مهر و کنجکاوی بسیار بر دوست !
توی یکی دو تا از وبلاگهای ارزنده ای که معمولا سر میزنم و بی رد و نشان در می روم نام وزین شما رو دیده بودم و هر طور که فرض کنید سعی کردم از معنی اون سر در بیارم : یکبار حروف رو بر عکس کردم ، یه بار سعی کردم نوشته ی میان حروف رو کشف کنم و خیلی کارهای دیگه ! در نهایت به این نتیجه رسیدم که بیسوادم و مثلا اگر اسمتون فاطمه باشه ، لقب یا فامیلی تون شامل این قاعده نمیشه ... آدرسی هم ازتون نبود تا بلکه از خوندن وبلاگتون پی به راز معنی اسمتون ببرم ...
اینقدر خوشحال شدم وقتی اینجا دیدم تون :) خوش اومدین عزیزم

ترمه شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 06:30 ب.ظ http://terme61.persianblog.ir

آخ ببخشید هان که به موقعیت قابلمه و دمکنی خنده آن گرفت... واقعا ظنز سیاه بود.... من فقط یک نصفه روز جنوب بودم اونم گناوه اونم اردیبهشت ولی دلم میخواست بشینم روی زمین و تمام تارها ی سرم رو دونه دونه بکنم از گرما... خدا صبر بده

ترمه جونم مصداق کامل این بود :
کارم از گریه گذشته است ، بر آن میخندم !

مگ شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 03:07 ب.ظ

اجازه بدید کمی فخر بفروشم ... من از سفر یک روزه و نیمه برگشتم چند ساعته پیش ...جایی که نه شرجی بود و نه گرم و ...اوووه محشر بود
اما به ناچار به شرجی رشت برگشتیم ما هم ...
خدا ما رو تو هواپز نهاده! کمی بهتر از بودن توی دیگ و برشته شدنه

ای جان مگی ! یعنی حسرت نخورم که نتونستم بیام رشت ؟

Amer شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 01:53 ب.ظ http://8m8a8.blogsky.com

من هم این هفته برای مصاحبه شغلی اومدم به تهران
همیشه برام سواله؟
چطور مازندران با این آب و هوا
و این طبیعت خدادادی! و همه چیز مهیا برای زیبایی!
از لحاظ شهری اینقدر زشته...
[درسته یه سری مکان ها رو که شما نام بردی! آراسته و قابل تفریح و گردشگری نمودن!]
اما چرا پارک ها و خیابون ها و کوچه پس کوچه های مازندران عینهو شهرای کویری میمونن!
خدایا شما کافیه اینجا یه نهال بکاری و ببینی چه زود سبز میشه... اما دریغ از یخده فضای سبز تو میدون ها و خیابون های اصلی شهر...
حالا تهران...
با اون آب و هوای آلوده و خشک...
از لحاظ شهرسازی به مراتب زیباتر و سرسبزتر از مازندرانه...
هرچند که مصنوعی و دست ساز!
هرچند که هزینه های هنگفتی خرجش میشه تا این فضا تو اون آب و هوا سازگار و موندگار بمونه!
اما دریغ از یه ذره توجه به شهرسازی شمال کشور...
من این رو گفتم تا بگم:
جنوب کشور که دیگه بماند...
[منکر زیبایی های جنوب به هیچ عنوان نمیشم و میدونم که این خطه از سرزمین عزیزمون پتانسیل های زیادی برای گردشگری و تفریح دارد و خواهد داشت مخصوصا با مردمان خونگرم و مهمون نوازش. اما خداوکیلی عقل حکم میکنه جایی که بصورت خدادادی دارای آب و هوای معتدل و خاک حاصلخیزه باید در جلوه شهریش هم سرسبز نشون بده!]

چنان جامعه شناسانه و با دید زیست محیطی نگاه کردی که مطمئنم برنده ی این مصاحبه ی شغلی کسی نیست جز تو ...

رها شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 01:53 ب.ظ

بانو جان سلام قطعا سفر خوب و پر باری داشتی و خیلی گذشته و راست گفتی که بعضی وقتا دلت میگیره از کارای خدا وباز شکر میکنی برای همین داشته ها
بانو جان قلبا برای شما و دوستان خوبم از خدا میخام سلامتی بده و همه چیزای خوبی که آرزوشو دارین بابا دل داریم دیگه خب خداجون دل نمیدادی که اینقدر دلمون بخاد همه چیو

مرسی رها جان ... اینقدر کوتاه بود که هنوز توی شوکم چطور رفتیم و برگشتیم ! ولی برای همین هم شکر

رویا شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 01:29 ب.ظ http://khoshbakhti1393.blogsky.com

سلام به بانوی نازنین و طناز خودمون
رسیدن بخیر.خداروشکر معلومه حسابی بهتون خوش گذشته که با این غیظ به منزل برگشتین
وای من که مُردَم از خنده ولی واقعا حق دارین واقعا سخته.
هیچ دعایی هم نمیتونم بکنم الکی هم نمیتونم دلداری بدم که مثلا هوا خوب میشه و زیر قابلمه خاموش میشه و این صحبتا
فقط میگم خدا بهتون صبر و انگیزه بده ان شاالله

این گرما رو تا آخر آبان خواهیم داشت متاسفانه ولی آذر و دی و بهمن هوا خوبه تا اسفند که دوباره باید کولر روشن بشه !

مریم شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام ، خوشحالم که برگشتین ، خدا رو شکر که حال و هوا عِوَض کردین و سرحال و قبراق برگشتین . من بدون شک نمی تونم حال و هوای شما رو درک کنم ولی قطعا زندگی کردن تو جای بدون سرسبزی مصیبتی است عظمی . فی الحال عشق است که چراغ اینجا رو روشن کردین و زنگش رو به صدا در آوردین .

قربون تو مریم گل و دوست داشتنی و پر انرژی

mahdiyemaah شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 12:28 ب.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

سفر بخیر عزیزم.
الهی همیشه به سفر و خوشی...
الهی قسمت من و امیرعلی و احسان...پوسیدم بخدا
بانو چه کنم پسرکم سرعقل بیاد و خودش بیاد بغلم نه به زور عمل....

اندکی صبر ، سحر نزدیک است !

عمو شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 12:14 ب.ظ

درود و برکت بر شما
خوش برگشتید بانو

درود و مهر بسیار عموی مهربان
دلتنگ همگی شما

سحرالف شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام
به به رسیدن به خیر....

درود بر سحر نازنینم

ADELE شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 11:15 ق.ظ

ســــــــــــــــــلام
سفر خوش گذشت؟؟؟؟
خوب چرا نمیاین بیرون از قابلمه پیرکس ؟؟؟؟ آهان ....پولشو میگیرین

من امسال شمال نمیرم ( شده پر از سفره یکبار مصرف و نایلون ، حرص میخورم برمیگردم ) امسال میرم تبریز از اونجا جنگل فندوقلو و گردنه حیران .

درود دوست خوبم
خدا رو شکر ، اندک اندک مینویسم در موردش ..
الان بحث پولش نیست ، فعلا فرزندم اینجا سربازه ، علت اصلیش این بود

سهیلا شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 11:03 ق.ظ http://nanehadi.blogsky.com/

دلم برات تنگ شده بود مهربون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.