سندرم داون

نود درصد جنین هایی که سقط میشوند ، بدلیل شکل گیری ناقص و معیوب رویان اتفاق می افتد ، اینکه  این اتفاق ناخوشایند باعث مایوس شدن و ناراحتی زوجین میشود (خصوصا مواقعی که واقع بین  نیستیم ) صحیح ، ولی حکمت الاهی مستتر در آن  نباید نادیده انگاشته شود .

آن ده درصدی که به دلایلی باقی می مانند ، همانهایی هستند که یا معلول حسی حرکتی میشوند  یا ذهنی یا به نحوی متمایز از بقیه  ... میبینم شان ، دل می سوزانیمشان ... ولی دیگر دلمان نمی آید بگوئیم ای کاش آنها هم جزو حاملگی های ناموفق محسوب میشدند و در همان هفته ها و ماههای اولیه که هنوز نطفه و لخته ای بیش نبودند سقط می شدند ...


روابط  زناشویی بسیاریمان ، دچار سندرم داون هستند ...

با هم هستیم ، چون جزو ده درصد بدشانسی بودیم که سقط نشدیم ! اگر کمی خوش شانس میبودیم میبایست رابطه مان همچون جنینی ناقص ، نارس سقط میشد ... نشد و ما سالیان سال این موجود علیل و معیوب را میبینم و به روی خودمان نمی آوریم که با نمونه ی سالم آن تفاوت های ماهوی واضح و آشکاری دارد ! 


به خودمان قول بدهیم اگر در ابتدای  رابطه ، متوجه نقص ژنتیکی آن شدیم ، با بی رحمی منطقی هر چه تمامتر کورتاژش کنیم ! سخت است ، درد دارد ، اشک و آه بسیار دارد  ولی تمام میشود ... انسان سخت جانتر از اینهاست که بمیرد از شدت اندوه ...

نگذارید این جنین ناقص الخلقه از شیره ی جانتان تغذیه کند ، فردا بدنیا می آید و به همین موجود ٤٧ کروموزومی دل میبندید و دیگر نمیتوانید رهایش کنید ... 

به زندگی تان جفا نکنید ... اینرا به خودتان بدهکارید  .

امضا : لیلیت 

نظرات 16 + ارسال نظر
سپیده مشهدی شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 01:58 ب.ظ

توپممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
بانوووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

توپ گلف یا بسکت ؟؟!!!

Arschein شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 11:58 ق.ظ

درود
خوشحال شدم از اینکه وبلاگ جدیدی دست و پا کردین
نیکبخت باشید و پر از نور


در مورد این پستتون باید بگم که
گاه پرنده های مهاجر ، صرفا مرغان پرنده ای نیستند که موطن مادری را ترک گویند به خیالات
می پرند از برای ..
البته اکثرا هم ...

آرشین عزیز
گویا من شما رو با دوست و خواننده ی قدیمی ام آرین که بیش از 35 ساله در آلمان ساکن هستند اشتباه گرفتم !
از نوشته های شما بر میاد که از قبل با من آشنا هستید ، همینطوره ؟
بعد چرا کامنتها رو تایید نمیکنین ، من به همین دلیل آدرستون رو از لینک دوستان حذف کردم !!

سپیده مشهدی شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 11:30 ق.ظ

درودددددددددددددد به بانوی نو رو عشق
امیدوارم هفته خوبی داشته باشین
خانواده خوب هستن؟
خودتون خوب هستین؟

ما عالللیییییم! شما خوبین ؟؟

ADELE شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 10:11 ق.ظ

آره عزیزم منم جوانتر که بودم خودمو میزدم به در و دیوار ....اشک و آه......ضجه میزدم که ای وای دیگه ایندفعه تمومم .......تحملم طاق میشد ..........
زندگیست دیگر به جای اینکه چوزمو به خاک بماله ، به آسفالت نمالید ، کشــــــــــــــــــید .
اما عوضش................................
بزرگ شدم ، روحم بزرگ شد .باور کن لیلیت جان

باور میکنم عزیزم
همینه که اینقدر خوب پای همه چی وایسادی ...

ADELE شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 09:36 ق.ظ

سلاممممممممممممممم
کوتاه و قابل تعمق ( 4 بار خوندمش )
جدی راس میگی لیلیت جان انسان سخت جانتر از اینهاست که بمیرد از شدت اندوه ..........
مرسی که همیشه یادمون میاری به یه چیزایی فک کنیم .......
امضا : عادله

بارها شده که از شدت ناراحتی گفتم این بار جان به سلامت نمیبرم !( مخصوصا وقتی که خیلی جوانتر بودم ) ولی در کمال کرگدنیت !!! زنده موندم و اکسیژن مصرف کردم و هر بار گفتم :

ما را به سختی جانی خود این گمان نبود !

اف شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 09:19 ق.ظ

ینی جنس قلم شما چیه که انقدر معجزه میسازه...

کورتاژ کردن جسارت می خواد که خیلی هایمان نداریم!

بلی افروز جون ...
از اون طرف هم خیلیها سونوگرافی نکرده تشخیص عقب موندگی میدن و یه نوزاد سالم زبون بسته رو به کشتن میدن ... فقط با توهم اینکه جنین ناقص الخلقه اس !!

سحر الف شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 01:14 ق.ظ

هعییییی

ف، م شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام
با وجود واقعیت شدیدی که به سمت آدم روان می کنه، این پست یکی از خوشایندی هام بود

خدا رو شکر برای بودنت و تفکرت عزیزم...

سهیلا جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 07:38 ب.ظ http://nanehadi.blogsky.com/

انقدر از این روابط ناقص دیدیم که دیگه به نظرمون طبیعی میاد.

بله متاسفانه همینطوره...

فرزانه جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 05:04 ب.ظ http://baghanar.blogfa.com/

چقدر تلخ اما چقدر فضا سازی زیبایی داشت.

همیشه نسبت به نوشته های من لطف داشتی فرزانه جون ، در حالیکه خودت نویسنده ای چیره دستی ، منو شرمنده میکنی

نرگس جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 04:24 ق.ظ

چقدر قشنگ گفتید

ترمه جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 02:30 ق.ظ http://terme61.persianblog.ir

1..سویت هارت ، به قول سپیده ز ، کمک فنرمان شکست ....
2..خیلی این پست را دوست داشتم ....
3.. مربوط به پست قبلی : از کتاب شور زندگی فقط عکس روی جلد ، یک عدد گوش بریده ، قهوه ، آفتابگردانهای طلایی و یک برادر یادم مانده ...
4.. جوابت را خواندم ... ممنون که هستی

ممنون از تو ترمه جان...یکی ازدریغهایم همیشه اینه که نمیتونم
برات کامنت بذارم

ریحان جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 12:47 ق.ظ

مرسی بانو چقد زیبا گفتید

سپیده مشهدی پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 06:40 ب.ظ

حتما بانو

سپیده ز پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 02:38 ب.ظ

بانو سنگین بود کمک فنرمان شکست
امضا
سپیده زنجانی

بخت بد از تو دور باد ...

رویا پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 02:21 ب.ظ http://khoshbakhti1393.blogsky.com

عالی بود بانو چقدر این شبیه سازی زیبا و با معنا بود

تلخ بود رویا جون ... اونقدر که هنوز کامم تلخه از این داستان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.