تلنگری بر خود ...

پیام های کوتاه و بلند دست به دست در گروه ها و شبکه های اجتماعی مثل قاب دستمال دست به دست میشوند و گاه از رنگ و رو می افتند و گاه چرک دست مردمان را به خود میگیرند ...

تکست باید  چقدر قوی و متقن باشد که سایش حاصل نکند بر اثر این در غلطیدن ها ... 


چه هدفی در پس پشت این حجم اطلاعاتی ست و آن روزها که این همه را نداشتم چه کاستی و خللی در خود احساس میکردیم ؟ غیر از این بود که روابط میان فردی به گونه ای بود که رنگ و بوی عواطف انسانی از آن به مشام میرسید ؟

تا وقتی عضو گروه آشپزی نبودیم نمیدانستیم میشود ته دیگ کاهویی درست کرد ؟ تا عضو گروه با هم بخندیم نبودیم جوکهای دست چندم را نمی شنیدیم ؟ قبل از عضویت در گروه جملات قصار چه چیز زندگیمان لنگ میزد از نخواندن این جمله ها که حالا دیگر نمی لنگد و با تاسی به این جملات توانستیم الگو بگیریم از این تاملات ادبی و زندگیمان در جهت مثبت کن فیکون شود ؟

تا این گروه ها نبودند ، وقتی دور هم جمع میشدیم هر کسی خاطره ای ، تجربه ای ، جمله ای از کتابی که در دست داشت و به نظرش تامل برانگیز می آمد تعریف میکرد و بقیه اگر برایشان جالب میبود ترغیب میشدند به خواندنش و یا هر ترتیب دیگر ، امروز چه ؟

تا میخواهی چیزی تعریف کنی از بی رغبتی بقیه متوجه میشوی که مطلبت قاب دستمالی بوده که بالاخره در یکی از این گروه ها به طنز یا به جد به دستشان رسید و کسالت بار ست ...

بدترین اتفاقات و  حقارت بارترین مسائل چنان در قالب طنز و جوک پیش پا افتاده قلمداد میشود که شاید اگر برای هر ملتی رخ میداد پیامدهای جدی  و اعتصابات و اعتراضات ملیونی در پی داشت ولی ما تبدیلش میکنیم به این :


روی پله بانک ملی نشسته بودم خستگی در کنم از حسابم برداشت شد و پیامکش آمد که ....


از این دست بسیار شنیده ایم و خواندیم و قطعا هنگام خواندن این متن هر کدامتان مثالهای منحصر به فردی به ذهنتان رسید .


این یک بعد قضیه ، قسمت بدترش اینجاست که حجم اطلاعات کاذبی که دست بدست می شود اجازه نمیدهد به معضلات جدی توجه کنیم ... به بحرانی مثل خشکسالی و بی آبی که اگر همت نکنیم در کمتر از پنج سال به نابودیمان منجر می شود ، نابودی کشاورزی و دامداری و عواقب دیگری که هر یک به فراخور رشته ی تحصیلی و حرفه تان بهتر از من میدانید.


در این رابطه  هیچ اطلاع رسانی می شود یا جزو اسرار مگوست ؟


قصد ندارم نقش مصلح اجتماعی را بازی کنم ، حداقل در اینجا ، ولی کمترین کاری که میتوانستم  بکنم اینکه از همه ی گروههای که به لطف دوستان دعوت شده  و به احترام آنان چند روزی در خدمتشان بوده ام ، خارج شوم تا بلکه هر بار به صفحه ی تلفن دستی ام نگاه میکنم کمتر احساس بلاهت برم مستولی شود ...

نظرات 12 + ارسال نظر
سپیده مشهدی شنبه 13 تیر 1394 ساعت 07:14 ب.ظ

منم همون تقریبا نسبتا شما هستم حالا یکم بیشتر

این واژه ی "سپیده بانوی استثنایی"بنده رو کلی مشعوف کرد.

یا رب من چیکار کردم که بانو بهم میگن استثنائی؟
یا رب من چه حرفی زدم که بانو بهم مگین استثنائی؟
یا رب ...
یا رب...

هستین دیگه ... خودت که میدونی !

سپیده مشهدی شنبه 13 تیر 1394 ساعت 06:39 ب.ظ

درودددددددددددددددد
خوب هستین بانو؟

درود و مهر بسیار بر سپیده بانوی استثنایی ...
خوبم عجالتا ، تقریبا ، نسبتا ! شما چطورید خانوم خانوما ؟!

مریم شنبه 13 تیر 1394 ساعت 01:27 ب.ظ http://neveshtehayegahbegah.persianblog.ir

وای لیلیت عزیزم به نکته بسیار درستی اشاره کردی اصلاً فرهنگ استفاده از تکنولوژی رو ابتدا باید یاد بگیریم منم گاهی سرم درد میگیره تو یه گروه در شبانه روز 1500 پیام رد و بدل میشه با خودم میگم خدایا من واقعا وقت کم میارم برای کارهای اداری و زندگیم اینا چه میکنن؟؟ چقدر وقت آدمها هدر میره برای خوندن و ارسال چرندیات
چرا در نوع حرف زدن و نگرش افراد با این حجم اطلاعات تغییر محسوسی دیده نمیشه .. من واقعا نگران نسل امروز دیگه هیچ سند متقن نیست یک کلاغ چهل کلاغ هم بماند
می دونی گروههای متعدد منُ یاد زنهای کوچه نشین قبلی میندازه پچ پچ های زنونه بی خردانه
موضوع خوبی بود ..

مریم جون این تلنگری بود به خودم که مبادا کوچه نشین بشم !!!

Afi the new born! :D شنبه 13 تیر 1394 ساعت 09:53 ق.ظ

من یاز اونجایی که مازوخیسم دارم یه مدت تو گروه ها بودم و به خیال خودم مبارزه ی مدنی می کردم
دهن خودم و سرویس کردم
می دیدم این جماعت احمق تر از این حرفن
هی من می گم
یمکی مخالفه یکی می گه راست می گـــــــــــــــی!! دو ساعت بعد یه پیام همونجوری می فرستاد

منم گفتم دیوانه م مگه!
اینا که با سوادا و مثلا پایتخت نشینان اطرافمونن اینن ! من که نمی تونم دنیا رو درست کنم
والا!

فرزانه جمعه 12 تیر 1394 ساعت 08:25 ب.ظ http://baghanar.blogfa.com/

این تکنولوژی های جدید هم شده وسیله ای برای پیشبردن تئوری های تفرقه بیانداز و حکومت کن . این ها که جای خودشان را دارند از فیس بوک و کامنت های عجیب و غریبش هم باید انصراف داد. توهین به هم ، انگشت اتهام به سوی هم گرفتن و توی شهروند را عامل همه بدبختی ها دانستن ، ترک و کرد و لر و ارمنی و ........ را کشیدن به وسط معرکه ای که اساسا در زندگی واقعی مردم ایران بی معناست - که سال ها در کنار هم با اختلاف های مان زیسته ایم- ، دستمالی کردن شخصیت هایی که روشنگری جامعه را بر عهده داشته اند ، بزرگ نمایی آدم هایی که در تاریخ موقعیتشان شناخته شده است و.........
همه و همه راه هایی برای بستن جریانات روشنفکری در ایران بوده و هست. میان برهایی برای تغییر مسیر رود که طغیان نکند و حتی انقدر سرگشته شود که نداد مقصر کیست و دادش را چگونه باز ستاند و ما مردم به این جریانات دامن می زنیم ، خودمان فقط خود خودمان

گاهی چیزهایی میبنی و میخوانی که با خودت میگویی : من اینجا چه کار میکنم ؟!

mahdiyemaah جمعه 12 تیر 1394 ساعت 01:09 ب.ظ

احیانا شما با جناب خان نسبتی داری؟؟؟!!!!
کلی خندیدم به کامنتت

مو ؟؟!!!

ترمه جمعه 12 تیر 1394 ساعت 03:25 ق.ظ http://terme61.persianblog.ir

حتی اگر بخواهی مصلح هم باشی ، کار اشتباهی نکرده ای .... جان جانان

ای به فدای دوست که اسمش را اینجا میبینم لبم به لبخند گشوده میشود ... زنده باشی ترمه جانم

آلبا پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 05:50 ب.ظ http://dailylady.blogsky.com/

سلام بانو

درود و نور و عشق بر آلبای فوق العاده و خاص ...

Rima پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 03:52 ب.ظ http://dailytalk.blog.ir

منم از گروهها اومده بودم بیرون
چقد خوب توصیف کردین
منم دقیقا همین حس رو داشتم
بلاهت و بطالت

من اصلا اهل گروه بازی نبوده و نیستم ، دوستان لطف کرده بودند و در سه تا گروه جایی برایم باز کرده بودند ... روز اول برایم جالب بود و اقرار میکنم بعضی از پیامها را هم میخواندم و یا سرسری لااقل نگاهشان میکردم.
روزهای بعد حتی یکی دو تا از دوستانم را به آن دعوت کردم به خیال اینکه شاید چیز جالبی برایشان داشته باشد ولی بعد از آن عصبی میشدم از اینکه صبح بلافاصله بعد از روشن کردن تلفنم هزار تا پیام روی گوشی بود ، حس بدی داشتم ، این شد که برای هر سه گروه پیام تشکر و عذر خواهی گذاشتم و خارج شدم .... خلاص !!

سپیده ز پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 02:48 ب.ظ

اره بانو خیلی از هم دورشدن ادما
مثلا فک کن نیمه گمشده من یروز تو خیابون یا پیاده رو بیاد ازکنارم رد شه یا من سرم تو گوشی باشه یا اون وهمدیگرو نبینیم...این خیلی مسئله مهمیه مگه نه
این بحران ابم که نگو همه خوابن تا یه بلایی خشکسالی سر این ملت نیاد دورازجون ببخشید ادم نمیشن من خودم خیلی رو اب حساسم و همیشه تذکر میدم باورتون میشه بانو من یه مدت تو دانشگاه سرویس نمیرفتم ببخاطر اینکه همه شیرا چکه میکر دو اعصابم بهم میریخت

منم تمرین میکنم برای عاقلانه مصرف کردن ، فکرم همیشه درگیرشه و یه ابتکارهایی هم دارم در این زمینه که البته فکر کنم فقط بدرد خودم بخوره !

عمو پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 12:52 ب.ظ

درود
ما به بی تفاوتی سیاسی مبتلا شدیم. بعد از اتفاقات چندین سال پیش خیلی ها از ترس وانت فوری و نوشابه کوکاکولا ترجیح دادن به مسائلی مثل سه هزار میلیارد و گم شدن دکل چند میلیون دلاری بخندن و جک بسازن، شاید اینجوری تحمل فشارها راحت تر باشه.

اینا سوپاپ اطمینانمونه ... برای جلوگیری از ترکیدن زودپز !

mahdiyemaah پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 12:30 ب.ظ

خیلی وقت پیش وقتی فهمیدم توی این گروه ها دختر ارزشی نداره...مسخره کردن پسر عادیه...مطالبشون به رشد فکری من و فرهنگم کمک نمیکنه انصراف دادم.
روز زن سال جاری خونم به جوش اومد وقتی دیدم جای تکریم مقام زن فقط پیام های چیپ برای بی ارزش کردن زن دست به دست میشه...
کار خیلی خوبی کردی بانو
عضویت توی این گروه ها در شأن شما نیست...

خدا رو شکر دیگه کمتر اسم قومیتها به میون میاد ولی بقول شما پای جوانها رو وسط کشیدن ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.