اعتماد سازی

وقتی جناب سروان بچه بود ، یه بار سهل انگاری کردم و کتلتی که درست کردم یک طرفش خیلی برشته شد ! شایدم یه کمی بیشتر از برشته !!

بعد که غذا رو توی بشقاب هر کسی کشیدم کتلتها رو جوری چیدم که روی سالم و طلایی رنگش بالا و در دید باشه و قهوه ای هاش بره زیر !

با اینکه کلی هویج و گل کلم و مش پتیتو و جعفری و سس دور و برش بود ، به محض اینکه بشقاب رو گذاشتم روی میز ، جناب سروان 5 ساله با چنگال کتلت رو برگردوند و نه گذاشت و نه برداشت ،معترضانه گفت :


- مامان اینکه سوخته !!!


منم کلی توجیه و فلان که نه مادر جون به اون ورش چکار داری ؟! ببین این سمتش طلائیه !

بیست و اندی از اون روز گذشته ... دیگه هرگز این اتفاق تکرار نشد (عاخه اونروز خیلی خجالت کشیدم از بچه ام ) ولی هنوز که هنوزه هر وقت کتلت داریم جناب سروان تک تک کتلت های توی بشقابش رو وارونه میکنه و اون طرفشون  رو چک میکنه !


اعتماد و عدم اعتماد در کثرت وقوع یک مساله نیست . یکبار خطا هم میتونه  اعتماد رو مخدوش کنه ...



مراقب هر دو طرف کتلت های زندگیتون  باشین !

نظرات 10 + ارسال نظر
mahdiyemaah پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 12:20 ب.ظ

لیلیت جونم همون یه بار یه کم سوخته بود...نمیدونم چرا فکر میکنم همیشه طرف دیگه کتلت زندگیم ته گرفته...همیشه هم اشتباه میکنم.

نگرون نباش عزیزم ... خیلی داری سخت میگیری احتمالا ...
شکر که هر دو روی احسان ما طلائیه ، بی هیچ نگرانی ....

ADELE پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام
ای کاش فقط کتلت تو ماهی تابه بسوزه نه کتلت زندگی

مرسی لیلیت جان تلنگر خوبی بود

درود و نور و مهر بر تو دوست مهربان ...

آمین

رویا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 10:38 ب.ظ http://khoshbakhti1393.blogsky.com

سلام بانو...ای جانم به این مثال های پر محتوا

درود و نور بر رویای نازنین و مهربانم

مریم چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 07:06 ب.ظ http://neveshtehayegahbegah.persianblog.ir

من اصل زندگیم بر مبنای صداقت و اعتماده .. واقعا همینطوره خدا نکنه تو زندگی اعتمادت سلب بشه دیگه زندگیت اون روند سالم رو طی نمی کنه ..

کاملا درسته مریم جان ... حیف که خیلی ها امروزه بر آن باور ندارند

mahdiyemaah چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 01:48 ب.ظ

ای بابا....
کاش هیچ وقت کتلت زندگیمو برنمیگردوندم....

ای وای ! نگو که سوخته بود !!

بهسا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 01:00 ب.ظ http://mywellnessjourney.mihanblog.com/

درسته بانو
به نظر منم صداقت و اعتماد اصلی ترین پایه های زندگی هستن.
و چقدر قشنگ گفتید که یک بار هم برای از بین رفتن یک عمر اعتماد کافیه!
و چقدر سخت میشه اعتماد کرد این روزها!

سپیده ز چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 11:41 ق.ظ

همینطوره ادما فقط کافیه یه اشتباه ازت ببینن دیگه تا اخر عمرهم کارتو درست انجام بدی دیده نمیشه و اون اشتباه و به همه تعمیم میدن

میبینی ؟؟؟!!

تارا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 10:37 ق.ظ http://dokhtarekhoone.persianblog.ir

هنوز دارم درس بزرگی که از جمله ی : مدیر کل جهان نبودن : گرفتم تمرین میکنم
درس بزرگ بعدی همین مراقبت از دو طرف کتلت های زندگی
یاد ندارم که از این همه وبلاگ خوانی کلمات اینقدر نافذی در وبلاگ دیگه ای خونده باشم!!
مهارتتون در استفاده از تمثیل ها و چیدن کلمات کنار هم و نافذ بودنشون بینظیره بانو

عمو چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 09:51 ق.ظ

درود و دو صد درود
هرکسی برای خودش تو زندگی یه سری قوانین و اصول نوشته داره ... من اولین اصل زندگیم رو گذاشتم روی اعتماد ... برای تشکیل زندگی مشترک گشتم دنبال کسی که بتونم بهش اعتماد کنم و بتونه بهم اعتماد کنه ... توی این چند سال زندگی مشترک برای ایجاد این اعتماد دو طرفه تلاش کردم و همیشه به خودم میگم ... اعتماد مثل ستون اصلی یه خیمه می مونه ... بیفته ... اون خیمه دیگه سرپا نمیشه ... پس خیلی مراقب باش.

اون اعتماده خیلی مهمه ... در زندگی زناشویی که اگه اون نباشه بقیه اش مفت هم گرونه !

ولی در زندگی اجتماعی ، من بعد از نیم قرن عمر و کلی ادعا هنوز هم از اعتماد کردن هام تو دهنی هایی میخورم که الله و اکبر !!!
هنوز هم عادتم نمیشه که انگار دیگه نمیشه به صرف حرف ، به آدمها اعتماد کرد !

اف چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 09:44 ق.ظ

تمااام اتفاقاتِ بچگی ملکه ی ذهن می شه ..
خیلی باید مراقب بود

برگرداندنِ کتلت که عادتِ بدی نیست!
گاهی یه مسئله مشکل ساز می شه و تمام زندگی رو تحت الشعاع قرار می ده

کاملا درسته و اینه که مسئولیت والدین رو در قبال بچه هاشون صدچندان میکنه .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.