به استقبال رمضان کریم

قرار شده تا آغاز ماه رمضان پنجشنبه ها هم برویم سر کار ! من نرفتم البته ، گفتم سر میزنم که نزدم و حوصله نداشتم .

از خودم لجم میگیره که اینقدر زود سیستم خانواده رو تحت تاثیر وقایعی که کیلومترها دورتر روی میدهد کن فیکون میکنم . این دوروزه که اصلا در شرایط اضطراری به سر میبردیم . 

سری به وبلاگ دوستان قدیمی زدم ، اونهایی که مدتها بود ازشون بی خبر مونده بودم ، کسانی که مدتهای مدیدی پا به پاشون و روز به روز در وبلاگشون زندگی کرده بودیم با هم . . . نوشی خیلی اوضاعش بهتر شده بود خدا رو شکر ولی آلن نه ، هر دو مهاجرت کردند ولی فازشون کلا متفاوته ، شاید علتش تفاوت نوع زندگی بین اروپا و کانادا باشه ...

بچه هایی که تو وردپرس مینویسن خیلی راحتترن ، ملاحظه ی خیلی چیزها رو نباید بکنن ولی خوندنشون برای ما به فندق شکن احتیاج داره !

یادم نمیاد ولی احتمالا برای همین دیگه اونجا ننوشتم . وسوسه شدم یه محیطی برای نوشتن پیدا کنم که اینقدر قید و بند نداشته باشه ولی دیدم جا به جایی هیچی رو حل نمیکنه ، این قید و بنده ذهنی و فکریه و ربطی به بلاگ اسکای و وردپرس نداره ، شاید بستن نظرات کار رو ساده تر کنه و بتونی بی دغدغه ی پاسخگویی و فارغ از اینکه در جوابهات مراعات حال همه رو بکنی - یا نکنی حتی - خودت رو رها کنی از شر افکاری که تا تخلیه نشن نمیذارن بری به کار و زندگیت برسی ... نمیدونم ، فعلا طرح در دست بررسی ست .

هرچه میگذره و هوا گرمتر میشه بیشتر تمایلم رو به بیرون رفتن از خونه از دست میدم . پنجشنبه ها به خرید خونه مخصوصا سبزی خوردن تازه و ماهی و یه عالمه خریدهای کدبانو گرانه اختصاص داشت ولی امروز اصلا بیرون نرفتم ، وقتی که شایعه ی وبا توی شهر نقل محافله ، راست و دروغش مهم نیست ، دیگه خرید میوه و سبزی تا جایی که ناچار نباشی جسارت میخواد .

معمولا سبزیجات و سیفی جات رو با پرکلرین ضدعفونی میکنم ولی یه مشکل خیلی شایع اینجا جوش بودن آبی ست که از شیر خارج میشه ! تا بیایی میوه و سبزیت رو بشویی له و نیم پز میشن ( اغلب یه قالب یخ میندازم توی سینکی که میوه و سبزی رو توش خیس کردم !) حالا به این آب داغ مایع ضدعفونی رو هم اضافه کنین ، میبینین که میوه و سبزیتون فقط یه روز قابل نگهداری در یخچاله ، بعد از اون میگنده و روانه سطل زباله میشه ... ما اینجا همه ی چیزهای خوب رو با هم داریم ....

حالا هی میخوام مثبت اندیش باشم ولی چجوری آخه ؟ دماسنج ماشین وقتی دما از ٥٠ میره بالاتر دیگه عدد نمیزنه فقط مینویسه : های !!!

خب راست میگه ! حالا هی بفهمی الان٨-٥٧ هستی چه چیزی تغییر میکنه ؟ فقط عصبی میشی و حرص میخوری که وقتی میتونم اینجا نباشم چرا هستم ؟؟

بعد توی این هوا و مدت زمان روزه داری تقریبا ١٥ ساعته ،روزه داران قطعا مستقیما توی بهشت برین خواهند بود ... روزه شون قبول .

نظرات 14 + ارسال نظر
چوپان جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 08:47 ب.ظ

منکه نمیدونم چطوری زکات اینجا بودنمو به اونجا بودن شما بدم!
علی الحساب یک بوسه شمالی با عطر آیس تی سبز که از خنکای باغات لاهیجان گذشته و رو لبای این دختر رشتی نشسته واستون میذارم

من عاشق خطه ی گیلان و مردمان بی غل و غش و مهربونشم عزیزم

رویا جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 07:49 ب.ظ http://khoshbakhti1393.blogsky.com

سلام لیلیت عزیزم.خدا کمکتون کنه گویا این شهر با این دمای روزانه و وضعیت آب و هوا و.... دور از جون همگی شعبه ی دوم جهنمه.به امید ایام بازنشستگی و برگشت

اگه مردمان خونگرم و مهربون و بی ریاش نبودن واقعا نمیدونم چجوری میشد تحمل کرد ... البته ما که خونمون از اونا رنگین تر نیست ، اگه میبینی بی طاقتی میکنم برای اینه که انتخاب دیگه ای دارم ، اگه منم بومی اینجا بودم قطعا دلم نهاده میشد و مینشستم زندگیم رو میکردم و الترناتیوی نداشتم که اینهمه شاکی بشم !

مگهان جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 01:24 ق.ظ

بانو چندین بار خواستم به اونجاهایی که نیاز به فندق شکن! هست به قول شما عزیمت کنم ...
ولی نکردم !
و دقیقا حس می کنم نهایت باز بودن شخصیت و بیان من همینه و بیشتر از این به خودم اجازه نمیدم . حقیقت اینه جدای از بحث های اعتقادی من همش چارچوبای خاص خودمو دارم و این اصلا ربطی نداره که کجا باشیم وسط یه عالم مسلمون معتقد و حتی متعصب باشیم یا وسط کلی آدم که به آزادی بیان و کلا رهایی از هرگونه بندی اعتقاد دارن .

+ افروز من شاکیم تو مثل پیش آزادانه نمی نویسی :دی
+ مامان لی لی جانم ! روزه هامو اگر واقعی باشد ..بله .... ؛)

این یعنی تو " بی یورسلف " رو کاملا رعایت میکنی مگی جون

آلن پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 07:43 ب.ظ http://alen.blogfa.com

سلام.
دوستی این آدرس رو برای من فرستاد و گفته بود این خانوم از آلنی گفته توی پست اخیرش که کاناداست!!

هر چند که من حس نمیکنم اون آلن من باشم، اما برام جالب بود :)

درود و نور و مهر بر شما

همه ی اتفاقهای دنیا همین ریختی افتاده اند احتمالا !

با اینکه توی پیوندهاتون یکی از دوستان قدیمی ام را یافتم ولی حدستون درسته ...

خوشحالم از آاتفاقی که شما رو به اینجا هدایت کرد ! صبر میکنم برای درک حکمتش ...

Rima پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 05:38 ب.ظ http://dailytalk.blog.ir

دماسنج چقد فهمیده است

میبینی ریما جان !!!

سپیده مشهدی پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 04:04 ب.ظ

میخواستم ببینم ادبیاتتون چطوره که خدا رو شکر نمره قبولی گرفتین

نمره ی معارف و بینشم بهتر بود !!!

خورشید پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 02:38 ب.ظ

راستش از وقتی دختر 3سالمو از دست دادم نه به چیزی وابسته شدم نه به کسی و یاد گرفتم هیچ چیز موندنی نیست ولی شما یه حس خوب رو در من زنده کردین چیزی که سالها گوشه دلم دفن شده بود شاید جای وابسته بهتر بود بگم علاقه یا یه همچین چیزی
چه میشه کرد که کلمات گاهی منظور ادمو خوب نمیرسونن وگاهی هم درست انتخاب نمیشن راستی هیچوقت نفهمیدم چطور به من اعتماد کردین وخواستین کمکم کنید برام جالبه بدونم یه لحظه پیش خودتون فکر نکردین که ممکنه طرف دروغگو یا کلاهبردار باشه یا شایدم اصلا بچه مریضی وجود نداشته باشه ؟

متاثر شدم دوست عزیز ...
مهم نیت بود ، و ایکاش همه ی بیماریها دروغی بیش نباشند ... اگه قرار باشه کسی برای کمک گرفتن به دروغ بگه فرزندش بیماره ، من راضیم کلاهم برداشته بشه ولی اون بچه در سلامتی کامل باشه و هیچ مریضی نداشته باشه ...

اون پول از جایی نیومده بود که بتونه به باد بره ... من به نظام کائنات خیلی معتقدم ، خیلی خورشید جان ...

خورشید پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 02:24 ب.ظ

راستش گفتم که من یکم عجیب غریبم حالا بشینم براتون هم توضیح بدم که من چه مدلی ادما رو دوست دارم احتمالا بگی خدا شفات بده من حس خودمو گفتم چون باید میگفتم ولی فکر کنم یکم بزرگ شدم میدونم نباید وابسته بشم شاید اون کلمه وابسته رو نباید انتخاب میکردم وجور دیگه مینوشتم اونم تو دنیای بقول شما صفر ویک به هر حال تا وقتی که هستین از حضورتون دلگرم میشم وقتی هم تصمیم گرفتین برین به خدا میسپارمتون ودعا میکنم که هر جا هستین ایام به کامتون باشه

ممنونم عزیزم ، حسی که از دل بر بیاد حتما هم به دل میشینه ...

Amer پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 01:54 ب.ظ http://8m8a8.blogsky.com

هااای بانو
چقد این "های" آخر متن باحال بود
البته میدونم که معنیش بسیار زیاده!
ولی خب من رو یاد شرایط سخت زندگی انداخت که چپ و راست به آدم سلام!!! میکنند...

دوستان اگر کسی ازین جمع نصیبش بهشت شد
یادی هم از ما بکند

نه عامر جان !! باید انگلیسیش رو مینوشتم !!
این های به معنای سلام نبود ، به معنای زیاددددددد بود !
یعنی دیگه صرفش نمیکنه بگه دما رفته بالای پنجاه و گاهی هم شصت !
میدونین که ، اگه دما از یه حدی بالاتر بره باید ادارات رو تعطیل کنن و حق بدی آب و هوا رو افزایش بدن ( روی حقوق ماهیانه ) اینه که حتی هواشناسی اینجا هم به ندرت بالای پنجاه اعلام میکنه !
یادمه یه روز بهاری که دما ٥٣ بود یه عکس گذاشتم از دماسنج ماشین ، بعد یکی از بچه ها کامنت گذاشت : طبقه ی چندم جهنم هستین شما ؟؟!!

سپیده مشهدی پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 12:15 ب.ظ

رجیم...رحیم...غفور...

رجیم معنی مطرود و رانده شده و سنگسار شده داره ( صفت سلبیه ) ، ولی اون دو تا صفات ثبوتیه و مثبت هستند ...
قضیه چی بود سپیده جان ؟!

خورشید پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 11:50 ق.ظ

خیلی وقت بود که خواننده مطالب وبلاگتون بودم اما خاموش وفکر نمی کردم اینقدر بهتون وابسته بشم که یه جورایی جای خالی مامانمو برام پر کنید
خب دوست داشتن من یکم عجیب غریبه ولی دوستتون دارم وقتی باشین خیالم راحته که یه مامان خوب کنارمه این حرفها هم تعارف نیست اون چیزیه که ته دلمه حس واقعیم نسبت به شما پس این حس خوب رو با رفتنتون از من نگیرین
البته هر کسی حق داره هر جور که دوست داره رفتار کنه و زندگی کنه ولی دلم نمیخواد شما رو هم از دست بدم

شما به من خیلی لطف دارین بانو ...
توی دنیای مجازی نباید به کسی دل بست ، دنیای صف و یکه ، یه روز یکه و یه روز صفر میشه ...

اف پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 11:44 ق.ظ

منم همینم
دیروزداشتم فک می کردم کللللا همه جا شدم پیرهن عثمون!!
ازیه طرف یه جوریه
از یه طرف بدم میاد با مخفی کاری و انقدر گنگ بنویسم مثه بعضی وبا که حتا نمی فهمی طرف دختره یا پسر

خوب اگه ناراحتم ننویسم بهتره که!!
کلا این درگیری رو منم دارم
فکرکنم دلیلش اینه کسایی مثل من و شما یا مثلا مگی کاملا بی نقاب می نویسیم!
بااسم واقعی حتا

من که مدام به غبار روبی و پاکسازی مشغولم ! هر از گاهی اسمم رو سرچ میکنم و اگه مشخصاتم یه جای درست درمون و جدی کامل ثبت شده باشه نسبت به زدودنش اقدام میکنم !
جناب سروان میگه همه از خداشونه توی فضای مجازی یه آی دی باشن ، چرا اینجوری میکنی؟
بهش میگم اینم یکی از انواع وسواسه احتمالا !

سپیده پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 11:35 ق.ظ

اجرکم عندالله...در ضمن بستن نظرات پیگرد قانونی داره هاااا بانو نکن

کلا زدی تو کار تازی و عربی امروز و میتازونی سپیده جون !!

اف پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 10:38 ق.ظ

امیدوارم نتیجه ی بررسیتون هررر چیزی باشه به جز رفتن!

ما که طاقت نبودنتون رو نداریم ...

افروز جان رفتن رو که خودم هم طاقت نمیارم ، میدونی که نوشتن هم یه جور اعتیاده ! ولی کلا یه جا بند نمیشم ، توی زندگی واقعی هم همینجورم ، جناب سروان اینقدر بابت این تغییر آدرسهام بهم غر میزنه که نگو !
من که میگم وبلاگی که هم بچه ی آدم بیاد بخوندش هم همه ی دوستاش ، اصن وبلاگه ؟؟!!!
تازه همه شون توی اینستا هم فالو میکنن ، کلا زندگیم حراجه از دست اینا !!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.